فقه / فقه اقتصاد / مقام چهارم؛ جلسه 1387/01/18

قسم چهارم مكاسب محرمه: تكسب به اعمال محرمه

مقام اول: بحث كبروي

مقام اول بحث كبروي بود كه اصولاً تكسب به عمل محرم و معصيت حرام است؟ يا حرام نيست؟ و باطل است؟ يا باطل نيست؟ اين مقام اول بود كه دو بحث داشت. يك بحث حكم تكليفي، يك بحث هم حكم وضعي كه اين دو بحث را در مقام اول تمام كرديم.

مقام دوم: بحث صغروي

اين بحث صغروي گفتيم كه طرحش در اينجا يك طرح استطرادي است.

 دلايل بحث صغروي:

1.محرماتي كه در جاهاي ديگر فقه بحث نشده، اينجا آورده اند.

2.يا محرماتي كه تكسب به آنها تداول داشته و رواج داشته است.

3. يا آنهايي كه بخصوص در باب تكسب آنها روايتي وارد شده است.

4.يا اينكه تصور مي كردند شأنيت اين تكسب در آن كمي برجسته و قوي است.

در عين حال اين چهار دليل و فلسفه براي اينكه پاره اي از محرمات را در اينجا ذكر كرده اند باز هم جامع نيست. بعضي از چيزهايي در اينجا مطرح شده است كه تكسب به آن حتي شأنيت قريبه اي هم نداشته است. به اختلاف ازمنه و امكنه و و شرائط و اوضاع و احوال اجتماعي همواره ممكن است كه يك امر محرمي در معرض تكسب قرار بگيرد. يعني كسي اجير شود براي امر محرم، يا جعاله گذاشته بشود براي امر محرم، و از اين جهت است كه آن بحث كبروي مي تواند همه محرمات را بگيرد.

 حاصل بحث هم اين شد كه تكسب به محرم تكليفاً حرام است. ولي وضعاً باطل نيست.

اختلاف درتعداد عناوين افعال محرمه:

اين مواردي كه در مكاسب محرمه ذكر شده همانطور كه اشاره كرديم. تعداد اينها و عناوين اين افعال محرمه اي كه تكسب به آنها تعلق مي گيرد. در كلمات فقها متفاوت بوده است. از همان كتب قدما در همين موسوعه فقهي و اينها كه ملاحظه كنيد. از زمان مرحوم شيخ و قبل از شيخ و بعد از شيخ تا امروز، اصل تكسب به اعمال محرمه بوده، در روايات تحف العقول هم آمده. و چون در روايات مطرح بوده از اعصار قديمه موجود است، اين بحث در كلمات فقهاي عامه هم مطرح است. و اصل اين تكسب به اعمال محرمه يك موضوع سابقه داري است. در همان متون اوليه فقهي ما مطرح بوده و علتش هم اين است كه اين موضوع در بين روايات مطرح است. هم بين عامه و هم بين خاصه از همان اعصار قديمه اصل اين موضوع مطرح بوده است. اما تعداد اينها بين فقها اختلاف است. كه اول خيلي كم بوده، الان خيلي زياد شده است. في الجمله همينطور است كه مصاديق تكسب به محرم و اعمال محرمه محدود بوده به ترتيب گشترش پيدا كرده است. اما درعين حال يك منحني خيلي واضح كه بگوييم آنوقت يكي دو تا سه اعمال محرمه گفته مي شد، حالا رسيده به پنجاه تا اينجوري نيست. يك منحني خيلي با فراز و فرودي مي شود اينجا ترسيم كرد. و بيان اين محرمات يعني تعداد و شمارش اين محرماتي كه در اين جا به صورت استطرادي بحث مي شود. به دلائل چهارگانه اي كه گفتيم. مثلاً پنج شش تا در كلمات فقها وجود دارد. حالا دقيقش را بايد ببينيم. تا آمده در كلام مرحوم خود خود شيخ سي و چند تايي آمده است. كه تقريباً در كلام شيخ جامع تر است. از ايشان جامع تر هم حداقل در اين كتب اصلي كه منبع بحث ما است نيست. مثلاً حضرت امام محدودتر است. شايد ده پانزده تا باشد. آنچه كه در مكاسب محرمه حضرت امام است. ولي در مكاسب مرحوم شيخ بيش از سي تا است. و تبويب مرحوم شيخ هم بر اساس حروف الفبا است. از همين تدليس ماشطه كه با طاء شروع مي شود، شروع شده تا حجاء المؤمنكه سي و سه چهار تا است. به ترتيب حروف الفبا ذكر كرده است. در حاليكه اگر اين ترتيب نبود. يعني مي شد ترتيبهاي موضوعي بهتري اشاره كرد. به لحاظ نوع محرم ولي اينجا روي حروف الفبا مرحوم شيخ جلو آمده است. پس اين هم يك مقدمه كه به هر حال اين موضوع سابقه دارد، هم در متون روايي شيعه، هم در متون روايي اهل سنت. و از سوي ديگر هم در متون فقهي شيعه سابقه دار است و هم در متون فقهي عامه، اما در تعداد شمارش اين محرمات تفاوت فراوان است.

تقسیم بندی استاد:

در مكاسب تعداد شمارش اينها بر اساس حروف الفبا آمده است. اما مي شد اينها را بر اساس و اصول ديگري هم تقسيم كرد. بر اساس يك تقسيم موضوعي به آن پرداخت. و آن تقسيم كلي اين است كه بعضي از اينها جزء آداب يا محرمات معامله هستند. نه اينكه معامله به آن تعلق مي گيرد. مثل غش الان همينطور است. غش كه گفته مي شود در معامله حرام است، آن به عنوان آدب التجاره است. كه در تجارت نبايد غش باشد. ولي به دليل اينكه مطلقش هم محل بحث است كه آيا حرام است؟ يا نه؟ اينجوري بحث كرده اند در اينجا، ولي غالب آن موارد ديگر اينجور نيست كه آدب معامله باشد. يعني جزء كيفيات معامله باشد كه بگوييم اين كيفيت مستحب است، مكروه است، يا واجب است، يا حرام است. يعني هر معامله اي براي اينكه بخواهد واقع بشود كيفياتي دارد. اين كيفيات معامله تقسيم مي شود به احكام خمسه، كه چگونه معامله كنيم. چگونه معامله كردن اين ويژگي و كيفيت همراه معامله و در معامله اين يك نوعش حرام است، مثل غش، ممكن است چيزهايي مكروه باشد در معامله مثلاً مكروهاتي وجود دارد از نظر زمان و مكان نوع چيزي كه به آن معامله تعلق مي گيرد. اينها كيفيات معامله است. يا واجب باشد، يا مكروه، يا حرام باشد مثل غش در معامله، يا اينكه مباح باشد و اينكه معامله اينجا واقع بشود يا آنها در مكانها هيچ فرقي نمي كند. خيلي از مكانها انواعي دارد. بعضي از آن اقسامي كه اينجا ذكر شده مربوط به آداب تجارت مي شود. و ما پيشنهادمان اين است كه آداب تجارت معناي عام است، يعني آداب مستحبه و مكروهه و واجبه و محرمه كه در كلمات فقها هم اواخر آمده آن كمي جامع تر بشود. اين را در جاي خودش خواهيم گفت. بعضي از اقسام اينجا آمده است. و لذا بحث آداب در اينجا علي الاصول نبايد بيايد. و علي الاصول هم نيامده يعني شمارش اينها را شما ببينيد، كار به آداب ندارند. بنابراين بحث تكسب به محرمات غير از آداب و كيفيات معامله است كه بعد ها جدا آمده است. البته ما درباره خود آن هم در آينده بحث مي كنيم كه بايد جامع تر باشد. و اينجا اگر يكي دو موردش به آن نزديك است از حيث ديگري است كه اينجا آمده است. از حيث اين است كه مثلاً غش خودش يك امر كلي است كه ادعا شده است حرام است. و ممكن است يك وقتي كسي اجير بشود براي اينكه غش معامله كند. اجير او شده كه در مغازه كار كند. و شير را با خليط ماء هر روز بفروشد. از اين باب اينها در اينجا مطرح شده است. و لذا حيث بحث غش يا چيزهاي ديگري كه اينجا ممكن است كيفيت معامله به حساب بيايد. اين از حيث آدب تجارت و كيفيت تجارت اينجا مطرح نشده است. اين از حيث اينكه ممكن است، متعلق اجاره و جعاله قرار بگيرد. بحث شده است. اين هم يك نكته كه اين بحث را از آداب تجارت بايد جدا كرد. آداب مستحب و مكروه و واجب و محرم، و اينجا اگر موارد مشتركي هم هست در اينجا از حيث اينكه معامله به او تعلق مي گيرد بحث مي شود. نه از حيث اينكه ويژگي معامله است. اين نكته ديگري است كه اينجا مطرح مي شود. آنچه كه در اينجا مطرح شده است از حيث اين است كه با قطع نظر از معامله كاري خودش حرام است. كسي اجير مي شود كه اين كار حرام را انجام بدهد. نه اينكه خود شخص معامله را انجام مي دهد. و مي گويد در اين معامله ربا نباشد، غش نباشد. اينها ويژگيهاي معامله است ولو اينكه كسي اجير بر امر حرامي نشده است. حرمت در معامله غير از تكسب به امر محرم است. حيث آن متفاوت است. در آنجايي كه كسي خودش غش در معامله مي كند ولي اجير نشده است براي اينكه غش در معامله بكند. اين كسب محرم است، معامله اش محرم است به خاطر كيفيت محرمه، ولي تكسب به يك فعل محرم نيست. اينجا بحث اين است كه كاري شرعاً حرام است، كار به معامله هم ندارد. يعني غير از معامله اش هم حرام است. حالا آمده اينجا اجاره به آن تعلق گرفته است اين محل بحث است، آنوقت حيث بحث اينجا با آن آداب جدا شده است و الا همه آنها را بايد اينجا بياوريم. نه التكسب المحرم، التكسب بالفعل المحرم، اين موضوع است. و لذا اين از بحث آداب جدا مي شود.

فرق فقه واخلاق:

بعضي از اين اموري كه در اينجا ذكر شده است از مسائلي است كه در علم اخلاق مطرح شده است. و اگر ما علم اخلاق را در واقع بگوييم كه بحث مي كند از حسن و قبح اشياء نه استحقاق عقاب و ثواب بلكه همان مدح و ذم عقلايي و امثال اينها، و حسن و قبح را اگر از اين جدا بدانيم و به هر حال با يك مرزبندي بگوييم اخلاق از آنچه كه در فقه جدا است در حيث محمول، در فقه محمول عقاب و ثواب و احكام خمسه است. و يا احكام وضعي، و در اخلاق حسن و قبح عقلي است. كه اين حسن و قبح عقلي گاهي خود عقل به تنهايي درك مي كند. گاهي شرع هم به كمك آن مي آيد.

موضوع علم اخلاق:

در موضوع علم اخلاق سه نظريه است.

 نظريه اول:

 اين است كه موضوع علم اخلاق فقط صفات و كيفيات نفسانيه است. صفات به عنوان يكي از كيفيات نفسانيه، كيف خودش به چند قسم تقسيم مي شود. و يكي هم كيفيات نفسانيه است. و كيفيات نفسانيه هم يك بخشي از آن مثل علم و امثال اينها است. يك بخشي از كيفيات نفسانيه هم اوصاف و احوال روحي است. نه شناخت و كشف و معرفت و اينها، احوال روحي، اين حالات روحي هم اگر در حد گذرا باشد.گاهي به آن حال گفته مي شود. و اگر رسوخ پيدا كند به آن ملكه مي گويند. موضوع علم اخلاق يك نظر اين است كه همان اوصاف نفساني كه گاهي در شكل حال است آنجايي كه رسوخ ندارد، ريشه دار نيست. گاهي هم به صورت ملكه در آمده است. خود اينها هم تقسيم مي شود به فضيلت و رذيلت، كه فضيلت در واقع كيف نفساني كه استحقاق مدح دارد. و حسن و موصوف به حسن مي شود. و يك قسمت هم رذيلت است كه موصوف به قبح مي شود و تقبيح مي شود.

نظریه دوم:

 كه ظاهر جمعي از قدما همينطور است كه علم اخلاق از فضائل و رذائل بحث مي كند. و كيفيت اكتساب و اجتنابش، يك نظر كه در غربيها در دوره هاي متأخر رواج بيشتري داشته است. يا حداقل عده اي ظاهر كلماتشان و اينها هست. اين است كه كار به احوال روحي و نفساني ندارند. بيشتر هم به خاطر آن نزعه و اتجاع غربيها است كه در يك برهه هايي كه كمتر به آن احوال نفساني توجه مي كردند. بيشتر  رفتار و حالتهاي رفتار گرايي مطرح بوده است. در اين نگاه رفتارگرايي بيشتر رفتارها را موضوع علم اخلاق مي دانند. مي گويند رفتارهاي نيكو و رفتارهاي نا پسند. و اعمال از حيث اتصافشان به حسن و قبح موضوع علم اخلاق مي شود. ديدگاه اول مي گويد احوال انسان از حيث اتصاف به حسن و قبح موضوع اخلاق است. ديدگاه دوم مي گويد اعمال از حيث اتصاف به حسن و قبح موضوع اخلاق است. كه طبعاً چه آن افعال چه احوال، بايد اختياري باشد تا موضوع اخلاق و حسن و قبح شود. مثل اينكه در فقه اختياريت جزء موضوع است. اينجا هم هست. آن ديدگاه مي گويد موضوع فقط احوال است اين ديدگاه مي گويد فقط افعال است. حيث در هر دو هم حيث اتصاف به حسن و قبح است.

نظریه سوم:

 که ديدگاه جامعي است، مي گويد موضوع لازم نيست واحد باشد. موضوع احوال و افعال هستند از حيث اتصاف به حسن و قبح كه دلائل هر يك از اين سه وجه در جاي خودش.

نظر استاد:

ما رو مبناي سوم عمل مي كنيم. يعني مي گوييم اخلاق هم به احوال و اوصاف نفساني مي پردازد. من حيث اتصافها بالحسن و القبح، هم به افعال مي پردازد. از حيث اتصافش به حسن و قبح.

بخشهای علم اخلاق:

علم اخلاق سه بخش دارد، اگر ما موضوع را جامع بگيريم اينطور مي شود.

1.يكي اينكه چه احوال و افعال نيكوئي ناپسند است. اين بحث محوري اوليه است.

2. دوم اينكه چگونه من خودم را متصف كنم به اين اوصاف و احوال، كه اين خودسازي است.

3. سوم اينكه چگونه ديگران را، خانواده و جامعه را متصف به اين اوصاف كنم كه اين مي شود تعليم و تربيت، و مناسب است كه اين را از اخلاق جدا كرد. البته اتصالش خيلي زياد است. هناك وظيفتان، وظيفه بالنسب الي شخصه و وظيفه بالنسب الي الاخرين، الاول يسمي بالتهذيب ، التزكيه، و ثانيه يسمي بالتربيه، اين متفاوت است.

اين هم بحثي است كه علي القائده به خاطر گسترش دانشها و پيچيدگيهايي كه وجود دارد و به دلائل ديگري كه وجود دارد، مناسب است.

معنای تربیت:

 تربيت دو معنا دارد. گاهي معناي عام دارد كه خودسازي و دگر سازي را مي گيرد. گاهي بالمعني الخاص است كه به معناي دگر سازي است نه خودسازي است.

آیا اخلاق درفقه می آید؟

سؤالي كه وجود دارد این است که آیا اينها در حوزه فقه مي آيند؟ يا نمي آيند؟ در مرزبندي اذهان ما اينطور است، مي گوييم كه يك اخلاق داريم، يك فقه داريم، اينها از هم جدا است. آيا اين جدايي، جدايي كامل است؟ يا نسبي است؟

اينجا ديدگاهي وجود دارد كه فكر نمي كنم هر فقيهي كه دقت كند در اين قضايا با اين مخالفتي داشته باشد. و آن ديدگاه اين است كه اوصاف و كيفيات نفسانيه مثل حسادت شجاعت و امثال اينها، بما هي هي، موضوع علم اخلاق است. و بما هي هي  در فقه نمي آيند. چون اوصاف ويژگيهايي است كه درون افراد است، اين ويژگيها نمي تواند در فقه بيايد. مگر از حيث اينكه چگونه اكتساب و اجتناب بشود. اوصاف نفساني از حيث اينكه مي تواند به دست بيايد. يا از دست برود. يا آن را بزدايد. از حيث اينكه با يك عمل رواني و فعل جوانحي اينها قابل اكتساب و اجتناب است مي تواند در فقه مطرح شود. براي اينكه گفتيم كه هيچ وجهي وجود ندارد كه فقه را تخفيف بزنيم به اعمال جوارحي و ظاهري بلكه هر فعل اختياري بشر چه جوارحي چه جوانحي مي تواند در چهار چوب و محدوده فقه قرار بگيرد. آنوقت اين اوصاف نفساني مستقيم نمي شود بحث فقهي در مورد آن كنيم. ولي از حيث اينكه مي تواند اين را به دست بياورد. يا اين را از دست بدهد. يا اكتساب بكند يا بزدايد. اجتناب بكند. اكتساب فضيلت الاجتناب عن الرذيله، اينها هما فعلان اختياريان جوانحيان و داخلان في نكات البحث الفقهي، بحث فقهي مي تواند به اين تعلق بگيرد. و لذا ما در بخش اول اخلاق كه اوصاف و رذايل و فضائل باشد مي گوييم با اين قيد در فعل مي آيد. اين مي تواند بحث فقهي بشود.

دوم افعال موصوفه به حسن و قبح هم كه افعال خارجي است و جوانحي نيست. آنها هم كه به نظر مي آيد اخلاق مي تواند از حيث حسن و قبح و اينها بحث كند. ولي همه اين افعالي كه در اخلاق مطرح است. از حيث اينكه فعل اختياري است. فقه مي تواند در مورد آن به داوري بنشيند، بگويد اين حرام است، واجب است، مستحب و مكروه است. و لذا آنها هم مي توانند در محدوده فقه بيايند. منتهي از يك زاويه ديگر فقه مورد بحث قرار بگيرد. و اين مرزبندي كه ما بگوييم كه فقه اختصاص دارد به آن افعالي كه عقل حسن و قبحش را خيلي نمي فهمد، يا اختصاص دارد به آنهايي كه حكم الزامي دارد. اما آنهايي كه حكم ترجيحي و اينها دارد مال اخلاق است. اين مرزبندي، مرزبندي منطقي نيست. هيچ كدام از اين دو مرزبندي، مرزبندي درستي نيست. فقه همه افعال  اختياري را چه جوانحي، چه جوارحي در بر مي گيرد. منتهي از حيث احكام خمسه.

جمع بندی:

 حاصل عرض ما تا اينجا اين است كه الفقه يبحث عن كل فعل اختياري للمكلف من حيث احكام الخمسه من حيث استحقاق عقاب و الثواب، اين فقه است. و اين موضوع فقه كه افعال اختياري باشد، تنقسم الي قسمين الافعال جوارحيه و الافعال الجوانحيه، افعال جوانحي هم خود فضائل و رذائل نيستند. بلكه اجتناب و اكتساب به فضائل و رذائل هستند. و لذا افعال جوانحي يك بخشي از آن همان اكتساب و اجتناب از فضائل و رذائل است كه با اخلاق اتصال پيدا مي كند. و يك بخشش هم ممكن است ما افعال جوانحي ديگري هم داشته باشيم كه كاري به اخلاق نداشته باشد. آن قسم دوم كه افعال جوارحي باشد آن افعال جوارحي هم از حيث استحقاق عقاب و ثواب به استناد عقل و كتاب و سنت بحث مي كند. منتهي بعضي از آنها را عقل هم حسن و قبحش را مستقل مي فهمد. خود آن حكم عقلي مستقل به حسن و قبح، خود آن پايه اي مي شود كه ما با قاعده ملازمه حكم شرعي را استخراج كنيم. يعني اخلاق مي شود جزء حسن و قبح مستقل اخلاقي اگر در جايي باشد. آن مي شود جزء مبادي حكم شرعي، ولي خيلي از افعال جوانحي هم داريم كه آنجا حسن و قبح عقلي مستقلي وجود ندارد. منابع شرعي مي گويد اين حرام است، آن باطل است. و عقل چيزي نمي فهمد. و لذا افعال جوارحي هم دو قسم مي شود. آنوقت حاصل اين بحث هم اين مي شود كه يجب توليد و انتاج باب جديدي در فقه به عنوان فقه الاخلاق، كه فقه الاخلاق به دو بخش تقسيم مي شود. يكي حكم شرعي اكتساب و اجتناب فضائل و رذائل را مشخص مي كند. اين يك فصلش است. يك فصلش هم حكم شرعي افعالي كه در اخلاق متصف به حسن و قبح شده اند. از آنها بحث مي كند. البته اين قسم دومش ممكن است يك قسمتش در ابواب مختلف فقهي بحث شده باشد. و ممكن است در آنها بحث نشده باشد. و بايد در فقه الاخلاق بحث شود. پس فقه الاخلاق يبحث عن اكتساب الفضائل و الرذائل من حيث الحكم الشرعي و عن الافعال موصوف بالحسن و القبح العقليا من حيث الحكم الشرعي.