بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

ادله روایی حفظ صور

روايت تحف العقول

درطرح مقام دوم كه حفظ و نگهداري تماثیل باشد عمده مباحث را بحث كرديم ، روايت تحف العقول را كه ظاهرش حرمت است آن را بحث نكرديم علت اين است كه سندي ندارد و بحث زيادي هم نداشت در اين رواياتي كه دال بر جواز طبعاً 3ـ4 تا را آورديم و بقيه را ارجاع داديم چون خيلي تفاوتي نداشت و جمع بندي آنها هم گذشت.

خرید و فروش صور

 آنچه كه در جمع بندي پاياني ، يك مقام ديگري هم وجود دارد كه مقام سومش همان خريد و فروش است ، اگر كسي بحث همان حكم معامله بين اينها است.

منفعت محلله جواز تکسُّب

اگر امري است كه حفظ و نگهداري و استفاده اي از آن جايز است خريد و فروش هم جايز است منفعت محلله دارد قاعده اين است آني كه منفعت محلله دارد تكسب به آن جايز است آني كه منفعت محلله ندارد تكسب به آن جايز نيست.

حرمت معامله مبتنی بر حرمت حفظ صور

مقام سوم همان معامله با مجسمه و چيزهايي است كه مورد بحث است در اينجا آقايان هم بحث زيادي ندارند مبتني است بر همان مباحث سابق اگر اقتناع حرام است در همان محدوده اي كه اقتناع حرام است با توجه به اين كه مي شود از آلات محرمه منفعت محلله اي طبعاً ندارد طبعاً خريد و فروش آنها هم حرام مي شود به خاطر اين كه منفعت محلله اي ندارد حراما اگر اقتناع حرام نيست خريد و فروشش هم مانعي ندارد اين در خريد و فروش است كه مبتني است بر اين كه اقتناع چگونه باشد.

 اما اگر كسي اقتناع را جايز دانست ولي ساخت را حرام دانست اين خريد و فروش مانع ندارد براي اين كه بنابراين نظر آني كه محرم است همان ايجاد صور يا مجسمه آن حالت احداث و ايجادش اشكال دارد ولي بعد از ايجاد حفظ و نگهداري و تداول چون مانعي ندارد و لذا خريد و فروش هم اشكال ندارد.

بنابراين در بحث معالمه با اين مجسمه ها و خريد و فروش اين ها به انواع معامله ها و تداول و تعامل به اينها از جمله خريد و فروش يا هبه و امثال اين، اين حرمت و جواز مبتني است ، بر حرمت و جواز اقتناع و ربطي با حرمت و جواز ساخت ندارد. اگر كسي گفت كه اين طور نيست و بين حرمت ساخت و حرمت معامله ملازمه باشد ، نه ممكن است ساخت حرام باشد ولي معامله حرام نباشد يا بين حرمت ساخت با حرمت اقتناع و حرمت معامله تلازمي نيست كما اين كه بين جواز آن و جواز اين تلازمي نيست ملازمه بين اقتناع و استفاده حكم اقتناع و استفاده و معامله است اگر گفتيم استفاده از اينها واقتناع اينها مانعي ندارد معامله هم مانعي ندارد اگر گفتيم مانعي ندارد و اشكال دارد اينها هم اشكال دارد و اين دو ملازمه است آن حكم اولي كه بحث ساخت باشد با اين ارتباطي ندارد حكم دومي كه اقتناع باشد با اين ارتباط دارد .

اعانه بر اثم در معامله صور

شبهه اي كه به ذهن من آمده بود اين كه ممكن است كسي بگويد كه خريد و فروش اين كه تداول پيدا كند اين موجب مي شود كه يك نوع اعانه بر اين است كه ساخته شود اگر كسي ساخت را حرام نداند اين خريد و فروش نوعي اعانه بر ساخت مي شود در واقع با اين عمل خريد و فروش و معامله افراد ترغيب و تشويق مي شوند و بازار كه پيدا مي كند اين موجب نمي شود كه بر آن اعانه بر اثم صادق باشد و اين ممكن است كسي اين طور بگويد ولي اين در اينجا ولو اين كه بگوييم هميشه اينجا خود اقتناع هم اين اشكال در موردش شايد باشد كه بگوييم اقتناع نوعي همين كه مي آيد استفاده مي كند و حفظش مي كند اين نوعي اعانه بر اين است و تشويق به اين است كه ساخته شود در حالي كه اقتناع هم گفته شده بود طبق دليل مانعي ندارد .

كسي اين شبهه را نكرده ولی ممكن است اين شبهه را كند جوابش اين است كه در اينجا خود اقتناع هم اين بحث در موردش متصور است وقتي كه خود اقتناع را هم گفتند جايز است طبق ادله آن طوري كه بر شمرديم معلوم مي شود اين نوع تأثير گذاري ندارد و منتهي اين در كلمات فقها مطرح نشده است.آني كه خيلي رايج است اين است ممكن است بگوييم حفظ و نگهداري مانعي ندارد ولي اين كه بخواهد خريد و فروش شود اين مانعي ندارد براي اين كه خريد و فروش و تداول و معامله نوعي بازار گرمي براي اين كار است براي اعانه بر اثم است اين شبهه اي است كه به ذهن مي آيد ولو اين كه منفعت محلله دارد از آن حيث ولي از باب اعانه بر اثم اشكال دارد ممكن است اين شبهه اي اين در كلمات آقايان نيست. مي گوييم غالباً در اقتناعي كه مردم سوال مي كنند وقتي اقتناع مي شود كه خريد و فروش انجام شده باشد وقتي مي گويد اقتناع مانع ندارد يعني خريد وفروش ملازم عرضي است اقتناع مانعي ندارد ، يعني تداول آن كه برود بخرد مانعي ندارد ولذا اگر بگوييم اعانه هم صدق مي كند اين ادله جواز اقتناع بخاطر اين ملازمه آن را تخصيص مي زند. اين يك بحث است در مقام سوم بود.

نظر آقای اعرافی

جواب اين مثل آقاي خوئي طبعاً جواب مي دهند اعانه بر اثم را مطلقاً حرام نمي دانستند ولي ما حرام مي دانستيم و اين جواب كبروي است جواب صغروي هم ممكن است كسي بگويد در اينجا اعانه بر اثم تخصيص خورده از باب اين كه اقتناع هم همين حكم را دارد اقتناع نوعي اعانه بر ساخت ترغيب ساخته است ولي چون اقتناع اشكال نشده ولي معلوم مي شود اين طور اعانه تخصيص خورده يا نه ، به عبارت ديگر اين كه اقتناع خودش ملازمه اي با خريد و فروش دارد هميشه كه اين طور نيست ، كم است كه اقتناع خودش ساخت و خودش حفظ مي كند معمولاً در يك روز معامله و تعاملي به دست افراد مي رسد و لذا بخواهيم بگوييم اقتناع جايز است فقط جايي كه خودش بسازد و كسي بسازد همين طوري به دست او بدهد و آن هم هبه دارد و اين بعيد است و لذا اقتناع غالباً همراه با تعامل و هبه است تداول بين ايدي الناس است و لذا وقتي كه گرچه اعانه ممكن است ، است باشد اما چون اقتناع جايز دانسته شده، و اقتناع غالباً ملازمه با معامله دارد و اين مخصص ادله اعانه مي شود.

حفظ صور در موزه

آن منفعت محلله آن طوري وقتي مي گوييم حفظش اشكال دارد شامل آنها هم مي شود فرقي نمي كند اگر كسي بگويد حرام و اقتناع را حرام بداند براي موزه هم حرام است آن در بت و اينها بود كه اگر حالت بت ندارد موزه نگهداري مي كنيم عنوان عوض مي شود ولي اينجا فرض اين است كه عنوان خود مجسمه است هيچ قيد ديگري ندارد .

حرمت اُجره بر محرمات

اين نكته هم است اگر گفتيم ساخت حرام است آن وقت اجير شدن براي اين هم حرام است كسي اجير شود كه مجسمه بسازد در كارخانه مجسمه سازي كار كند اين حرام است چون اين مي شود اجره بر محرمات و اجير براي كار محرمي شود حرام است كما اين كه مكروه هم بگوييم كراهت ندارد .

عدم حرمت معاملع صور ( نظر آقای اعرافی )

 همان جا اگر بگويد اقتناع آن جايز است اقتناع معمولاً ملازمه اين است كه دست به دست شده كسي هبه كرده خريده و فروخته اين هم جايز است . ظاهراً ينجاملازمه ا وجود دارد. « فتحصل ما ذكرنا » اين كه آن جواز كه ما بحث كرديم عكس و فيلم و اينها كه مشمول اين ادله نيست ساير آن اموري هم كه در نقاشي و مجسمه و اينها است ما گفتيم كه ساخت مجسمه ذي روح كراهت دارد و كراهت شديد و كسي هم بخواهد خيلي احتياط كند احتياط واجبي مي شود اينجا آورد ولي به لحاظ استدلالي خيلي دليل قاطعي بر حرمت اين نبود هيچ كدام از اقسامش ساير اقسامش معلوم است كه اشكالي ندارد در اقتناع هم گفتيم اشكالي ندارد و هيچ كدام از اينها و معامله هم به تبع اينها مانعي ندارد.

کراهت شدید صور ذی الروح

اما نبايد از اين غفلت كرد كه مجسمه ذي روح ، ‌بلكه نقاشي ذي روح چه ساختش و چه اقتناع آن كراهت شديد دارد و اصلاً مطلوب شارع نيست و همين هم قدر تأثير گذاشته در تفاوتي كه در فرهنگ اسلامي و فرهنگ مسيحيت و اديان ديگر است كه بسياري از اديان مناسكشان و شعائر ديني آنها آميخته با تصاوير و مجسمه ها و امسال اينها است در معابد و كليسا و كنائس و چيزهاي ضمير توحيدي و غير ابراهيمي كه روشن است. حتي در اديان توحيدي هم با ديني كه امروز است اين تفاوت وجود دارد كه مجسمه و نقاشي در آنها يك نوع رواج دارد و جز فرهنگ آنها است در اسلام و لو اين كه بگوييم حرام هم نيست كراهت شديد و عدم مطلوبيت واقعاً وجود دارد و به خصوص در باب نماز و مسجد و اينها اصلاً مطلوب شارع نيست به خصوص مجسمه مطلوبيتي ندارد نوعي مبغوضيتي دارد ولي نه در حد حرمت و اين همان منشأ تفاوت شكل گيري معابد اسلام و با غير است و اصلاً شايسته نيست به خصوص در مساجد همراه شود اين نوع مسائل بخصوص مجسمه ذي روح. البته در مسائل غير ذي روح آن مانعي ندارد حتي كراهت هم بعيد است داشته باشد چون ادله هم تخصيص مي خورد كراهت هم ندارد اما در ذي روح كراهت شديد است .

مجسمه كراهت شديد دارد ،‌آن نيمه تنه در باب نماز گفته مي شد مشكل دارد جاي ديگر اگر صدق كند اين مجسمه ذي روح و تمثال ذي روح است فرق مي كند مگر اين كه اعضاي رئيسيه نداشته باشد . ادله شامل آن مي شد .

تزييق مسجد

ظاهراً نه، آن حساب ديگري است در تزييق مسجد اگر صادق باشد آن ممكن است و يا تزيين و زخرفه اي است كه حواس را جايي ديگر نبود آنها عناوين ديگري دارد ، بعضي كاشي كاريها، نقوش ذي روح دارد كه آنها كراهت شديد دارد اما غير ذي روح از اين بابي كه اينجا ما ادله داريم ، نداريم ولي از باب ديگر و عناوين ديگري وجود دارد .

 

مکاسب محرمه / کم فرشی ( تطفیف )

در نماز كراهت مي كند بالاخره اين صدق مي كند اين صورت است اما بحث بعدي بحث تطفیف و .. ر معامله است اين كه كسي در معامله بيايد از جنسي كه مي فروشد كم بگذارد و در مقام وزن كاهش دهد آن امري را كه فروخته هزار گرم را 990 گرم دهد يا 999 گرم دهد كه عرفاً بگويند اين از آن چه كه فروخته بود و به عنوان آن توافق شد كمتر دارد در معاملات يكي كم فروشي داريم يكي گران فروشي آني كه اينجا محل بحث است كم فروشي است.

 اين از آن چيزهايي است كه گفته شده محرم است و طرح اين بحث در اينجا به اين عنوان است كه به هر حال يكي از تطفیف و بخس در معامله خودش امري است كه محرم است و از آداب معامله است از آداب الزامي است كه معامله نبايد در پرداخت و اداء به آن چه كه معامله كرده است  كم بگذارد.

منتهي گاهي هم ضمن اين كه خود اين در امر معامله است گاهي هم ممكن است كسي اجير شود براي ديگري ولي اجير مي شود براي اين كه عامل فروش ، فروشگاهي مي شود كه قرار بر اين دارند كه هميشه يك چيزي كم بگذارند آن وقت اجير بر اين امر شده و اجرت آن هم مشكل دارد كه آن را در مقام بعد عرض مي كنيم.

 در اين جا هم ما سه مقام بحث داريم يكي در حكم تكليفي تطفیف و بخس است تكليفاً اين حكمش چيست؟ يكي حكم وضعي و توصيف و بخس است كه آيا اگر معامله در آن تطفیف و بخس و كم فروشي بود معامله باطل مي شود يا اين كه باطل نيست و فقط كار حرام را انجام داده است. يكي هم اين جايي كه اجير شود بر عمليات معامله ، اين اجير شدن چه حكمي دارد؟

 مقام اول : حکم تکلیفی کم فروشی

بحث اول در مقام اول حكم تكليفي اين عمل در معامله است كه در معامله كم بفروشد از مبيع كه مكيل و موزون و امثال اينها است مقداري كم کند.

مصداق کم فروشی

 البته اين كم كردن در اينجا روشن است كه عرفاً با صدق كم فروشي کند نه آن دقت هاي عقلي چون همين جا كيلو مي گذارند در اين طرف ترازو و مقداري چي مي كردند خود وزن اين دو ممكن بود مقدار خيلي كمي گاهي بيشتر فروخته مي شد گاهي كمتر و در حدي كه عرف آن را به حساب نمي آورد در هزار گرم يك گرم را به حساب نمي آورد اين كم فروشي صادق نيست در مقدمه اين كه كم فروشي و بخس و تطفیفي كه اينجا مطرح است تطفیف و بخسي است كه عرفاً اين طور محسوب شود و نه با دقت عقلي.

کم فروشی بالنسبۀ زمان

اما اين را بايد توجه کنیم كه تطفیف و بخس عرفي به تفاوت ازمنه متفاوت مي شود مثل زمان ما با 200 سال قبل آن وقتي كه اين ادوات وزن و كيل دقيق نبود آنجا شايد تا 10 گرم ،‌20 گرم هم معلوم نبوده وزن يك كيليويي كه اينجا است با جاي ديگر است چون ادوات دقيق نبوده اند كه اينها را بسازد ولي شايد تا 10 گرم و 20 گرم عرف اين را تسامح مي كرده و تطفیف به حساب نمي آورده ولي الآن كه آمده ترازوهاي ديجيتالي و دقيق الآن 20 گرم و 20 گرم را عرف نمي گويد تطفیف نيست الآن دقيق تر حساب مي كند.

حتي در شرايط قحطي و اينها يك طوري ديگر دقت مي كند ولي در شرايط فراواني مي گويد اين كم كم نشد خيلي چيزها تأثير دارد كه مقدار معفوفي كه عرف آن را تطفیف يا بخس مي داند شرايط و اوضاع و احوال بيرون خيلي روي اين اثر دارد اين مقدمه كه موضوع تطفیف عرض و بخس عرفي است.

لذا ملاك در صدق كم فروشي كم عرفي است كه عرفاً بگويند كه كم گذاشت منتهي تشخيص عرف به تفاوت ازمنه و به خاطر تفاوت اوضاع و احوال و شرايط متفاوت متفاوت مي شود از جمله چيزهايي كه موثر در اين امر است همان فقدان آلات وزن و كيل دقيق بوده در سايق كه دايره تسامح كم و زيادي را توسعه مي داد در زيادي هم همين طور چون در زيادي هم كه برمي دارد طرف بالاخره بايد راضي باشد حالا اگر زيادتر شد در حدي معفوف نبود اما يك وقتي كه ادوات و تجهيزات دقيق تر باشد طبعاً عرف هم دقت بيشتري را مبنا قرار مي دهد اين ديگر تابع اوضاع و احوال است و ملاك عرض هم اين است كه عرفاً بگويند كم است يا زياد است .

حرمت کم فرشی

 اما مقام اول كه بحث در حكم بود تقریباً هيچ اختلاف نظري بين فقها نيست كه تطفیف و بخس حرام است آن هم از محرمات كبيره است از معاصي كبيره و حرمت اينها را هم مستند كرده اند به ادله اربعه كه ما از هر يك از اين ادله اربعه نكاتي را عرض مي كنيم چون اصل حرمت تكليفي اين اختلافي نيست و مورد اتفاق است.

ادله حرمت کم فرشی

حالا چند نكته ذيل اين است كه بحث مي كنيم حالا اصل قصه كه ادله اش را مي گوييم.

« کم فروشی » در قرآن

 اما دليل از كتاب، آيات شريفه قرآن ، در قرآن با دو واژه اين مسأله ذكر شده است. مفهوم يكي تطفیف كه در يك آيه قرآن سوره مطفيف باشد و يكي هم واژه نقص مكيال و ميزان كه در يك جا آمده و يكي هم واژه بخس است كه در شش هفت آيه است كه اشاره مي كنم اينها ادله اين حكم است.

الف. سورۀ مطفِّفین

 آيه اول همان سوره مطفِّفين است كه « ويل للمطففين الذين اذااكتالوا علي الناس يستفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ». واي بر كم فروشان كه وقتي كه كيلي را از ديگران مي خزند خوب ايستفاء مي كنند آن را، اما وقتي كه بخواهند كيل و وزني براي ديگران انجام دهند اينجا كم مي گذارند واژه احضار هم آمده خسارت يعني زيان يخسرون يعني زيان مي زنند به او اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون وقتي كيل و وزن مي كند براي ديگران چيزي را فروخته به ديگري و بنا است كه كيل و وزن كند فروشنده يخسرون يعني در خريدار خسارت مي زند يعني كم مي گذارد كه در اين جا يكي تطفیف آمده يكي اخسار آمده ، اين به كنايه است يعني زيان مي زند و لذا ان مفهومها ، مفهومهايي است كه يك عنوان كلي است كه بر اين مصداق تطبيق داده شده ،‌از ان كم مي گذارد .

مفهوم « ویل »

در اين آيه چند نكته است يكي اين كه كلمه ويل است. ويل يعني عذاب و چون ويل به معناي عذاب است ولو اين كه نهي است ولي چون وعده عذاب مي دهد مي شود حرمت و ظاهر عذابي هم كه در قرآن بيايد همان عذاب اخروي است اين دو مقدمه را كه به هم ضميمه کنیم يك نهي و حرمت بيرون مي آيد چونويل به معناي عذاب اخروي است و عذاب اخروي ملازم با معصيت است . لازم نيست كه نهي کند تا بگوييم ظهور در حرمت دارد وعده عذاب كه دهد اين اظهر در حرمت است كراهت هم نمي شود گفت گاهي هم در روايات دارد ه ويل نكته خاصي از جهنم يا چاهي عميق در جهنم است اين ها همه مصاديقي از عذاب اخروي است بنابراين ظاهر كلمه ويل عذاب است آن هم عذاب اخروي است آيه دال بر حرمت است .

ب. کم فروشی محرم کبیره

نكته دوم اين كه وعده عذاب چون در قرآن به آن وعده عذاب داده شده است اين از كبائر است . ظاهر آيه اين است كه کم فروشی از محرمات كبيره مي شود. چون بنابرآن چه مشهور است معصيت كبيره آن است كه در قرآن به آن وعده عذاب داده شده باشد بنابراين كه اين نظر را بپذيريم و معيد اين را در روايات بعد مي بينيم كه كم فروشي را در اعداد كباير به شمار آورده اند.

نكته ديگر اين كه « الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون »، اين حرام نيست آني كه آيه مي خواهد بگويد تأكيد آيه روي همان « اذا كالوهم أو وزنوهم يخسرون » است و «الا اذا اكتالوا علي الناس يستوفون » اين به تنهايي كه نمي شود بگويد حرام است اين كه كسي وقتي چيزي مي خرد اكتالوا علي الناس يعني در تحويل گرفتن كيل و وزن خودش دقت مي كند استيفاء مي كند.

مفهوم استیفاء

 استيفاء هم معنايش اين نيست كه بيش از آن را مي گيرد يعني حق خودش را به درستي مي گيرد اگر يستوفون معنايش اين بود كه يستكثرون بيش از حق خودش مي گيرد ممكن بود كه بگوييم اين هم حرام است ولي چون يستوفون معنايش اين است وقتي مي گويد به حد كامل و تام سهم خودش را دريافت مي كند اين كه چون دليل لبيه و قرينه اي داريم كه اين حرام نيست مي گوييم اين حرام نيست يكي قرينه خارجيه و لبيه كه اگر كسي چيزي بخرد و چانه بزند كه درست سهم خودش را بگيرد كه هيچ كس نمي تواند بگيرد حرام است علاوه بر اين كه قرينه لفظيه هم داريم كه الذين ار تفسير مطفف مي كند و در مطفف معلوم مي شود كه اين دخالت ندارد. ولذا قرينه عقليه و لفظيه داريم اذااكتالو علي الناس يستوفون اين حرمت وي اين نيامده براي  چه اين را آورده اين نوعي تمهيد است براي امر بعدي است.

به ذهن مي آمد كه ممكن است كسي بگويد اذا اكتالوا علي الناس يستوفون چون ظهور در حرمت دارد مقصود اين است كه بيش از حد مي گيرد اين هم نمي شود گفت احتمال منتفي است ولي يستوفون ظاهر لغت اين است كه حقش را درست گرفت اضافه بر آن خلاف ظاهر است ولي احتمال را منتفي نمي دانيم.

مفهوم مطفِّف

 مطفف كسي است كه نوعي طمعي دارد و حرصي بر دينا دارد كه طمعش ظهور پيدا مي كند وقتي كه مي خواهد حق خودش را بگيرد كامل مي گيرد ولي حق ديگران را مي زند اين اولي را مقدمه چيده يعني مطفِّف آدم دقيق كه وقتي مي خواهد اقدام به استيفاء به حق خودش کند كامل اقدام مي كند ولي وقتي مي خواهد حق ديگران را دهد از آن مي زند اين مي خواهد بگويد كه در واقع مطفِّف كهويل براي اوست كسي نيست كه روي سهو و نسياني و غفلتي يا در آن محدوده اي كه عرف چه نمي كند كم گذاشته نه، آدمي كه روي حساب و كتاب وقتي حق خودش باشد مي گيرد ولي وقتي بخواهد بگيرد كم مي گذارد.

ج. « استیفاء » تمهید برای « تطفیف »

 ولذا اين است كه اذا اكتالوا علي الناس يستوفون در واقع نوعي تمهيد است براي بيان آن معناي اصلي مطفِّف كه واذا كالواهم أو وزنوهم يخسرون ، اگر هم بخواهيم به بيان ديگري بگوييم اذا اكتالوا يستوفون و اذا كالوا يخسرون و در واقع اين بحيث مجموعش اشكال دارد . لذا اين بخش اول آيه به تنهايي قرينه قطعيه داريم كه حرام نيست ولي لايخلو اشعار بالكراهه و ذكرش هم در اينجا براي اشعار به كراهت است و هم تمهيد براي بعدي و هم نشان دادن روحيه خاص و شخصيتي است كه موجب مي شود به سمت تطفيف برود يعني آدمي كه در استيفاء حق خودش مته به خشخاش مي گذارد و كوتاه نمي آيد اين در معرض لغزش است كه جايي كم بگذارد اين جنبه تربيتي مهمي دارد ولي به لحاظ حكمي اذااكتالوا .. چيزي در آن نيست مگر اين كه كراهت آن هم اشعار است و نه دلالت.

اطلاق حرمت بر « تطفیف »

اگر اين مجموع را دقيق شويم در حقيقت همان حزء دوم اشكال دارد و اولي مي شود تمهيد و مقدمه اي براي آن و نكته روان شناختي و انسان شناختي و تربيتي دارد و مي خواهد بگويد كه اساس اين تطفيف برمي گردد به يك روح طمعي كه اين جا خوب مي گيرد ولي آنجا كم مي گذارد اين يك بعد تربيتي و انسان شناختي و روانشناختي قصه را بيان مي كند نه اين كه آن حرام باشد حرام نيست به تنهايي اذااكتالوا علي الناس يستوفون ، استيفاء حق مانعي ندارد.

« چانه زدن » در معامله

 البته در روايات داريم كه آدم در معامله نبايد چانه زني کند بايد اهل تسامح باشد و لذا استحباب دارد اين طور چانه زني كراهت دارد كه بخواهد مته به خشخاش بگذارد و يك ريالي هم بگذارد اين مطلوب نيست. اما حرام قطعاً  نيست.

ظهور آیۀ « اذا اكتالوا علي الناس يستوفون ... »

در حقيقت به  بيان ديگري در اينجا دو ظهور داريم كه با هم ناسازگارند و نمي شود دو را با هم جمع كرد آن دو ظهور اين است كه ظاهر الذين اكتالوا علي الناس ... ظاهر آيه اين است كه خود اذا اكتالوا علي الناس يستوفون حرام است از آن طرف هم يستوفون يعني استيفاء به بالاتر بردن ، اين دو با هم قابل جمع نيست اين دو ظهور يا بايد تصرف کنیم بگوييم اذا اكتالوا علي الناس يستوفون حرمت نمي گويد حرمت براي بعدي است يا اين كه  يستوفون را در واقع تصرف كنيم بگوييم يعني اكثر از حقش بگيرد اين را بگيريم مشكل رفع مي شود منتهي به قرائني كه گفتيم و با توجه به اين كه مطفف هم دارد در معناي طفّ هم يعني يخسرون است و اين نيست و قرائن ديگر هم شايد احتمال اول قوي تر باشد ولي به هر حال اين احتمال منتفي نيست.

معنای تطفیف

بحث بعدي هم در مورد خود واژه تطفيف هم است كه به معناي قليل است تطفيف يعني تنفيص يا قليل اين هم يك معناي لغوي تطفيف است منتهي دقت هايي در معني است كه در جلسه بعدي.


بسم الله الرحمن الرحيم

 

روایات معارض با روايت « محمد بن مسلم »

بحث در رواياتي بود كه ادعا شده كه معارض است با روايت محمد بن مسلم است و قرينه است دلالت دارد بر جواز اقتناع و قرينه مي شود كه بأس و حرمت موجود در روايت محمد بن مسلم حمل بر كراهت شود . در اينجا از ميان روايات متعددي كه است چند تا معتبر بود .

الف. روایت دوم « محمد بن مسلم »

روايت اول در مقابل آن صحيحه ، صحيحه ديگر محمد بن مسلم بود كه مفصلاً بحث شد و شبهه اي ما داشتيم كه آيا دلالت بر جواز اقتناع مي كند يا نه؟ و آن شبهه مطمئن نبود كه آيا دلالت مي كند يا نمي كند؟

ب. روایت « حلبی »

 اما روايت دوم موثقه و معتبره حلبي است كه حديث دوم باب سي و دوم است كه سند معتبري دارد به اين تعبير است حلبي نقل مي كند قال : « ابوعبدالله عليه السلام : ربَّما قمت و اصلي  وبين يدي الوسادة وفيها تماثيل طير فجعلت عليها ثوباً » ، امام مي فرمايد گاهي كه به نماز مي ايستم روبروي من فرشي است كه تصاوير طير در او است ، و من در روي او يك لباسي و پارچه اي مي اندازم و نماز مي خوانم .

اين روايت مثل روايت قبلي ، بحث و آن چه كه مورد كلام حضرت است حال نماز است منتهي گفته شده است كه اين دلالت بالملازمه و بالالتزام مي كند بر اين كه نگهداري اينها در خانه مانعي ندارد ، آن شبهه اي كه در آنجا داشتيم كه سوال بود و جواب ، بعد مي گفتيم شايد اين حكم ، حيثي باشد ، يعني جواب امام كه از آن فهميده مي شود مانعي ندارد ، وجود تمثال در بيت مانع از صحت نماز نيست ، فقط مي گويد لباسي پارچه اي رويش بيانداز، شبهه آنچا اين بود كه اين حيثي است ، فقط از حيث صلوة دارد سوال مي شود و ارتباط با اصل حفظ و اقتناع صور و تماثيل در خانه نيست ، ‌يعني ممكن است كه بگوييم اصل حفظ صور و تماثيل اشكال دارد ولي ايني كه اشكال دارد براي نماز مضرّ نيست.

 

 

اشکال اول :

       ظهور روایت بر نماز

اولين اشكال به روايت است كه مثل روايت قبل اين روايت دلالت بر جواز اقتناع في حدّ نفسه نمي كند ، ولي ملازمه اي نيست كه وقتي مي گوييم در نماز مضرّ نيست ، و مخلّ نيست پس اصلش هم جايز باشد . اين اشكالي كه آنجا بود ممكن است اينجا هم مطرح شود . ولي جواب اين اشكال اول به دلالت اول واضح است جوابش اين است كه تفاوت اين روايت با آن روايت اين است كه آن در فعل امام نبود ، همين طور به نحو قضيه حقيقيه كليه سوال مي شد .

روایت اين را نمي رساند كه در خانه حضرت بوده يا نبوده است ، اين درست است ولي به هرحال « ربَّما قمت فأُصلي و بين يدي الوساده وفيها تماثيل طير فجعلت عليها ثوباً »، اين ظهورش اين است كه به شكل اگر چيز محرمي بود آن حضرت به شكلي عدم رضايتشان را ابراز مي كردند و حال كه ابراز نكردند و با شكل طبيعي با قصه برخورد كردند و مي گويند كه من گاهي به نماز مي ايستم و تماثيلي بر روي فرش است  وجعلت عليها ثوباً، هيچ چيز از آن فهميده نمي شود كه امر مبغوضي اينجا وجود داشته است .

 آنجا چون فعل امام نيست ، چون از امام سوال كردند از اين حيث سوال بود و جواب دادند ، ولي اينجا دارند مي گويند من دارم با چنين چيزي مواجه مي شوم و جعلت عليها ثوباً و هيچ چيز در اين روايت وجود ندارد كه نشان دهد كه امر مبغوضي بوده و ذاتش اشكالي دارد . تفاوت اينجا با آنجا اين است كه اينجا در فعل امام است و اگر در آنجا كه فعل امام است اگر اصل نگهداري اشكال جدي داشت ، چون فعل خودشان را بيان مي كنند اين خيلي مناسب بود كه يك يادآوري و تذكري و كلمه اي ، جمله اي معلوم شود كه مواجه با اشكال جدي است .

جواب آقای اعرافی

جوابي كه داديم اينجا چون فعل امام است آن اشعاري كه مي گفتيم اينجا قوي تر است چون فعل امام است اشعارش قوي تر است و در عين حال ممكن است بگوييم كه اگر اين در خانه امام بود ، اين دلالتش كامل و تام بود ولي چون ندارد كه در خانه امام است یا در جاي ديگري است و جاهاي ديگري ممكن است باشد ، از اين حيث ممكن است امام در مقام بيان آن جهت نيست و همان جهت نماز را مي خواهد بگويد و در خانه اشان هم نيست كه وجود اين در خانه اشان تمسك کنیم اگر در خانه اشان باشد وجود آن تماثيل در خانه اشان و وساده اي كه اين تماثيل رويش است ، مي شود تمسك كرد ولي وقتي در خانه اشان نيست ، نمي شود تمسك كرد . اگر بخواهيم به آن نكته تمسك کنیم ولو اين كه در خانه اشان نيست يك علامتي بايست نشان دهند كه اين جايز نيست ولي من از حيث لابدّيت با اين قصه مواجه شدم، آن هم ممكن است بگويد وقتي در صدد بيان آن قصه نيست ، ضرورتي ندارد كه به اين كه امام اظهار ناراحتي کند شايد سائل اين را مي فهميده كه آن را خوشش نمي آيد ولي بهرحال در شرايطي بوده كه چاره اي نداشتند . ممكن است حال، حال تقيه باشد ، حتي اگر در مقام بيان بوده باشد ، در اين جهت هم تقيه ، نيست . و ديگران بگويند اشكال ندارد و ما بگوييم اشكال دارد و عامه به اين قائلند و جاي تقيه نيست .

اشکال دوم :

       تقدم حمل درمرتبۀ موضوع

اشكال دومي كه در روايت است اين است كه اينجا هم اشكال دومي كه آنجا مي گفتيم منتهي در اينجا طور ديگري بايد به نتيجه رسيد . در آنجا مي گفتيم حمل در مرتبه موضوع وجود دارد ، و بعد گفتيم حمل در مرتبه موضوع وجود دارد ، ولي آنجا آن حمل جايش نيست ، اشكالي كه اينجا است ،‌اينجا در مرتبه موضوع حملي وجود دارد كه آن معقول هم است و هيچ مشكلي ندارد براي اين كه آن روايت محمد بن مسلم مي گفت « إن كان حيواناً ففيه بأس »، اعم بود از تماثيل و تصاوير مجسمه و پيكر، اين مي گويد و ساده و تماثيل و طير، دارد ، وساده يعني فرش، نقش يعني صورت است ، اين از نظر موضوعي اخصّ از آن است و اين كه آن روايت را حمل بر چيز مشكل داري نمي شود. روايت ان كان حيواناً ففيه بأس ، حمل مي كنيم بر مجسمه ذي روح ، آن مطلق مجسمه و تصاوير را دربرمي گيرد ، ‌اين مي گويد اگر تماثيل طير بود ، اگر دلالت داشت ، تماثيل طير مانعي ندارد ، مي گويد تماثيل طير ، حفظش مانعي ندارد ، تماثيل روي وساده ، نقوش و عكسها مانعي ندارد و مطلق و مقيد و مشكلي ندارد حمل بر مرتبه موضوع، بر حمل در مرتبه محمول مقدم است و آن روايت مطلقاً مي گويد حفظ و اقتناع تماثيل حيوان اشكال دارد حرام است ، اين مي گويد نه ، اگر دلالت کند تصاوير و نقوش حيواني مانعي ندارد ، در نماز اگر باشد ، آن طور، و به ملازمه در جاي ديگر مانعي ندارد ، اين مقيد آن مطلق مي شود و اين روايت شامل مجمسه و اينها نمي شود .

شمول روایت « حلبی » بر نقاشی

اگر خود اين روايت به تنهايي باشد ، كه مرحوم خوانساري هم همين را مي فرمايد كه اينها كه اينجا است اشكالي ندارد ، مربوط به نقاشي است ، مجسمه را دربرنمي گيرد ، اگر خود اين روايت به تنهايي باشد ، همين طور است ، جمع در مرتبه موضوع داريم، نه در محمول، و اين اخص از آن است و مطلق مجسمه و تصوير را مي گويد و اين نقوش و تصاوير روي فرش را بيرون مي برد و مجسمه در همان مطلق باقي مي ماند و روال اصوليش اين طور است و اگر اين دو روايت بود و روايت محمد بن مسلم و روايت حلبي بود و كل روايت اين است كه آن مي گويد سألته عن التماثيل، حضرت مي فرمايد« إن لم يكن حيواناً فلابأس »، يعني اذا كان حيواناً ففيه بأس ، تماثيل هر دو را دربرمي گيرد ، اينجا مي گويد تصاوير و تماثيل طير في الوساده اين لابأس به ، مي گوييم اين تماثيل في الوساده اخصّ از آن است ، نه اين كه لابأس به را قرينه بگيريم كه لابأس به ، را حمل بر كراهت کنیم، نه موضوع خاص است و اين اشكال ندارد ، آن هم در غير اين مورد حرام است كه مجسمه است .

اما اگر ما روايات ديگري را هم ببينيم كه مربوط به مجسمه است و همين شكل برخورد با تماثيل طير در وساده است در مجسمات هم است ، آن وقت مطمئن مي شود كه تماثيل طير با ساير چيزها فرق نمي كند كه آن هم بايد در روايات ديگر ببينيم .

جمع موضوعي در روایت « حلبی »

ربَّما قمت فاصلي فبين يدي الوساده ففيها تماثيل .. از اين روشن تر كه نمي شود و نقش است و مجسمه نيست و حضرت اينجا مي فرمايد جعلت عليها ثوباً، گفتيم اگر اصل حفظش مانعي ندارد ، اين اختصاص به تماثيل نقوشي دارد و آن روايت محمد بن مسلم مطلق بود و مجسمه و نقش را دربرمي گيرد و اين نقش را بيرون مي برد و جمع موضوعي است و نوبت نمي رسد كه بگوييم موضوعات يكي است و اين را حمل بر جواز كردن، قرينه مي شود كه آن حمل بر كراهت شود .

جمع بندی

بنابراين در هر دو روايت اين دو اشكال است يعني اولاً نمي توانيم بگوييم ظهور روشني بر جواز دارد ، ثانياً اگر دلالت بر جواز هم داشته باشد ،‌اين قرينه نمي شود كه آن را حمل بر كراهت کنیم، بلكه اينجا مطلق و مقيدي است و جمعش هم به اين است كه در نقوش اشكال ندارد و در مجسمه حفظش اشكال دارد .

روایت « ركي بن علي »

روايات ديگري هم در اينجا است كه روايت پنجم اين باب هم است كه « عن محمد بن يحيي عن ركي بن علي عن علي بن جعفر عن ابي الحسن عليه السلام قال سألته عن الدار والحجره ، فيها التماثيل أيصلي فيها؟ حضرت فرمود : لاتصلّ فيها و فيها شيء يستقبلك الا ان لاتقطع روسها والا فلاتصل فيها » . اين روايت اين طور است كه ظاهر اين روايت تماثيل به معناي مجسمات است و سوال مي كند كه در خانه و اتاقي هستيم كه مجسمه هايي در آن است و مي شود در آن نماز خواند؟ حضرت مي فرمايد « لاتصلّ فيها و فيها شيء يستقبلك « اگر روبروي شماست ، ‌نخوان، الا ان تجد ... مگر روبرويت « فتقطع روسها و الا تصلّ فيها ».

 

سند روایت

 اين روايت از نظر سندي، ركيّ بن علي ، توثيق نشده ، اما از نظر دلالت اين طور است كه نقطه اول در دلالتش اين است كه اين مخصوص مجسمه است.

دلالت روایت بر جواز حفظ صور

نكته دوم اين است كه لاتصلّ فيها و فيها شيء يستقبلك،‌الا ان لا تجد بداً فتقطع رؤسها و الا لاتصلّ فيها. باز مي گويند اگر روبروي تو نيست مانعي ندارد اما اگر روبروي تو است آن وقت اگر چاره اي نداري كه آنجا نماز بخواني سرش را قطع مي كني و مانعي ندارد . اين هم گفته شده كه ظهورش و دلالت التزامي دارد بر اين كه وقتي مي گويد اگر كنار باشد مانعي ندارد ، اگر روبرو باشد قطع رأس مي كنيم آن وقت مانعي ندارد ،‌معلوم مي شود كه اصل قصه اين است كه حفظ و اقتناع اشكالي ندارد فقط از حيث اين كه روبرو است و در ارتباط با نماز قرار مي گيرد ، آن وقت يك مانعي دارد .

اشکال اول :

      ظهور روایت بر نماز

اينجا هم طبعاً اشكال اول اينجا مطرح شود و آن اين است كه اين روايت در مقام بيان از حيث صلاه است نه از حيث مطلق حفظ و نگهداري است و از حيث صلات مي فرمايد اگر روبرو باشد مانعي ندارد و اگر روبرو باشد دست كاري كن و نماز بخوان اما اين دلالت دارد بر اين كه اصل وجود و حفظش مانعي ندارد و در مقام بيان اين نيست ممكن است در مقام بيان محرمي باشد منتهي ارتباط با نماز مي گويد روبرو نبود اشكالي ندارد و اگر روبرو بود بايد ناقصش كني.

ممكن است كسي بگويد اينجا كه مي گويد تقطع رؤسها ، جايي است كه امكان قطع و .. وجود داشته ولي باز مطلق نگفته و گفته اگر امكانت است اين كار را بكن، ولي اين جواب هم درست نيست به هرحال اين در بيان اصل وجود اين ظاهراً نباشد اين در مقام بيان همين بحث نماز است ولذا اين هم گرچه يك اشعاري دارد كه اصلش خيلي مشكلي ندارد ولي درنماز اين طور است ولي في حد نفسه دلالت ندارد .

 

اشکال دوم ؛ عدم حمل مطلق و مقید

اما اشكال دوم كه اينجا مطلق و مقيدي کنیم در مرتبه موضوع ولو اين كه مربوط به مجسمه است و روايت محمد بن مسلم مطلق است اما نمي شود اين مجسمه را از روايت محمد بن مسلم بيرون بياوريم و اما نقوش در آن باقي مي ماند ، اين اصلاً عكس قصه است ، و به ذهن نمي آيد و حمل مطلق و مقيد معقول نيست ، براي اينكه بايد بگوييم آني كه منع مي كند حمل مي شود فقط بر نقوش و مجسمه اشكالي ندارد و اين به ذهن كسي نمي آيد . اينجا هم با اين كه مطلق و مقيد است اما نمي توانيم حمل مطلق و مقيدي کنیم، بر خلاف روايت قبلي كه مي شد كه حمل مطلق و مقيدي کنیم . مي شود گفت آن روايات به مجسمه است و اما غير مجسمه اشكال ندارد و اما اين روايت بخواهد حمل شود بايد بگوييم روايت منع مخصوص به نقوش است و مجسمه اشكال ندارد و اينجا را هيچ كس قائل نيست .و مطلق و مقيد نمي شود درست كرد ، فلذا اگر مي گويد مجسمه اشكال ندارد حتماً به طريق اولي نقوش هم اشكال ندارد . جمع مطلق و مقيد نمي شود و قرينه بر كراهت مي شود فلذا اشكال اول وارد است ولي اشكال دوم وارد نيست . بايد جمع محمولي شود و بايد بگوييم هر دو را دربرمي گيرد . و آني كه گفته اشكال دارد ،آن را حمل بر كراهت مي كنيم .

بحث نمازش يك بحث ديگري است ، حمل بر كراهت مي شود و از آن حيث وارد بحث نشديم و در مجموع قرائني وجود دارد كه كراهت در نماز است ، اگر روبرو باشد و اين كارها براي رفع كراهتش است .

کراهت وجود صور در نماز

در نگاه كلي مطلب اين است كه مجموعه اين روايات كه ده بيست روايت است كه در باب نماز وارد شده است كه همه اش هم در مورد اين است كه روبرو است ، كنار است ، اگر كنار است اشكالي ندارد ، روبرو باشد منقصتي دارد ، حالا نهيش را نهي تنزيهي مي گيريم، مجموعه اين روايات را مي شود در تك تك اينها اشكال اول  را مطرح كرد كه اين در مقام بيان از حيث نماز است ، و در مقام احكام ديگر نيست.

 اين ممكن است گفته شود اما در هر كدام اشعاري وجود دارد و جمع اينها ما را به اين مي رساند كه اصل اين حفظ و اقتناع اشكالي نداشته و بيشتر از حيث نماز اين سوال مطرح مي شده است و نوع برخوردي كه در اين روايات شده كه اگر در كنار دستت است مانعي ندارد و اگر روبرويت است دستكاريش كن، دستكاري و.. همه از باب نماز است.مجموعه اينها فرقي نمي كند چه در تصاوير و چه در تماثيل ، دلالت مي كند بر اين كه اصل اين مانعي ندارد و در نماز يك منقصتي را ايجاد مي كند . چون هر يك جداجدا يك اشعاري دارد ، به خصوص روایتي كه خود امام در جايي نماز مي خواندند و اين طور شد ويا در خانه خودشان است كه آن روايتش معتبر نيست مي گويد اين براي زنها نيست ، هذا للنساء ، مي گويد اين چيست؟ زنها براي خودشان يك لباسي دارند كه نقشي دارد و مجسمه اي دارد و بچه با آن بازي مي كند و معتبر نيست ولي مجموعه ده بيست روايت كه در باب نماز وارد شده و بعضي روايات كه به آن شكل است ،‌اين مجموعه بعيد نيست كه ما را به اطمينان نسبي معتبري برساند كه اصلش اشكالي ندارد ولي در نماز يك منقصت ايجاد مي كند و كراهتي ايجاد مي كند .

عدم محرم بودن صور

 مسلم بودنش هم اگر ده روايت قوي آن طوري داشتيم و خيلي جا افتاده و مسلم بود مخصوصاً كه در نقوش دارد كه در نقوش مسلم بودني نيست ، مي گفتيم بله امام در صدد آن نيست ، حرمتش هم اگر برخوردي نكردند معلوم بود كه .. خيلي روشن است و اين طور مطلب روشني هم نداريم فلذا اين طور استدلال الفاظ حديث و .. نيست اين يك نوع استنباط از مجموع احاديث است كه مجموعاً در اين مجموعه چند روايت سكوت از اصل اين است كه اين كار حرام است و چرا نگه مي داريد و هيچ چيز در مورد اين گفته نشده ، ولو توجه به اين كه ـ اين روشي كه الآن گفته مي شود غير از روش تك تك روايات ـ تك تك روايات را اگر جلو مي رفتيم ، ما با مشهور همراه نمي شديم، يعني مي گفتيم روايت محمد بن مسلم دلالت بر حرمت دارد بر اقتناع و اينها هم چيزي ندارد ،‌اينها هم دلالت برجوازي در تك تك اينها نيست .

 عمل امام

اما يمكن ان يقال في خاتمه البحث، اين كه با دو مقدمه كه مجموعه اين روايات را كسي ببيند اولاً و ببيند كه امام با اصل اين قصه برخورد نكرده ، و به اين نكته هم ثانيا توجه کنیم كه اصل حرمت هم يك امر واضحي نبوده كه امام اعتماد به آن امر واضح كرده ، مخصوصاً در نقوش، و به خصوص با توجه به اين كه متداول بوده مخصوصا نقوش، خيلي متداول بوده نقوش، و امام برخوردي نكرده و ساير روايات تحريمي در آنها نبود و همه جا در هر روايتي يك شبهه اي در آن پيدا مي شد ، مجموع اينها را اگر ببيند ، يك اطميناني پيدا مي كند كه اين نوع برخورد ، برخورد با امر محرّم نيست ، اين استدلال با همه آن شكلي كه فقهاء مطرح كردند كه موردي و جزئي بخواهيم برخورد کنیم متفاوت است . ما در حقيقت مي گوييم مواجهه امام با كلّ اينها با امري كه حرام روشن باشد اين مواجهه نيست . در كنار هم كه اينها را ببينيم اين حرام نيست ، و اتكاء به تحريم واضح هم نمي تواند باشد ،‌ چون تحريم واضحي هم نيست .

شمول روایات نقاشی و مجسمه

اينجا حمل موضوعي نمي شود چون جمع اينها تصاوير و نقوش را دربرمي گيرد و لذا در هر دوبخش هم روايت معتبر داريم كه مجسمه عن ركي معتبر بود و روايات غيرمعتبر هم اينها را تأييد مي كند ولذا اين طور نيست كه يك بخشش را بگوييم بيرون رفته و يك بخشش باقي مانده . نسبت به هر بخشش مقيدي دارد و كلّ‌اين روايات پوشش دارد هم تماثيل و تصاوير و هم مجسمه و هم نقوش را.

حفظ صور در روایت محمد بن مسلم

اين حرف ، حرف بعيدي نيست و مؤيد اين هم اين است كه در حرمت اقتناع ، اول تا آخر را يكي دو روايت بود و اين هم مي توانست اجمالي باشد ، خيلي اين طور نبود كه اصل روايت ده بيست دليل قوي داشته باشيم و روايت معتبرش تنها روايت محمد بن مسلم بود ، آن جا هم گفتيم مربوط به اقتناع است ولي بالاخره آنجا هم يك شبهه اي داشت كه احتمال اجمال در آن بود كه مربوط به ساخت است يا اقتناع است و اين را به عنوان تأييد مي گويند . اضافه بر اين تأييد ، ممكن است كسي بگويد ....

عدم حرمت ساخت و حفظ صور

وقتي در بحث ساخت گفتيم مانعي ندارد ، اين كه بگوييم ساختش مانعي ندارد ، ولي اقتناع و حفظش مانعي دارد ،‌اين هم تاحديّ اشعار دارد . يعني اقتناع و بودنش هم مانعي ندارد البته اين هم ملازمه اي نيست ، اين هم مؤيد مي تواند باشد . اين است كه ما در جمع بندي احاديث با ملاحظه اين كه يك روايت خيلي روشني بر حرمت خيلي واضح نبود و با ملاحظه اين دو نكته اخير، ساخت اشكالي نداشت و با ملاحظه مجموعه اين روايات در باب نماز، يك برخورد متعارف سبكي با قصه شده ، كراهتي دارد و چيزي رويش بكشيد و ... اين نوع مواجهه نشان مي دهد كه امر ، امر محرمي نيست اما كراهت اين ساخت و كراهت اقتناع ، كراهت شديده اي است ، مثلا لايدخل في بيت ،.. سياق جاهايي كه حرمت ها آمده ، سياقها همه مؤيد است مثلا مي گويد خانه اي كه در آن .. باشد وارد نمي شوند ، همان جا دارد كه خانه اي كه سگ هم باشد وارد نمي شوند ملائكه ، و سياقشان ، سياق تنزيهي و كراهي است . اين سياق اين روايات كه در عداد چيزهاي مكروه قرار گرفته و ملاحظه اشعار كه اقتناع را جايز گرفته و اين كه روايات حرمتي ، واضحي ندارد ، حداكثر دو معتبري است كه با يك زحمتي مي توان گفت دلالت بر حرمت .. مي كند ،‌اينها مؤيد است به اضافه اين كه مجموعه اين روايات در كنار هم دلالتي را درست مي كنند كه اين امر، امر محرمي نيست و ما را به اين مي رساندكه ساخت و حفظش هيچ كدام حرام نيست ولي كراهت شديده دارد . اين همه روايت ، لايدخل... در خانه اي كه باشد وارد نمي شوند ، كراهت را قطعاً مي رساند ، باب 33 كراهة الصلاه في بيت فيه كلب،‌او تمثال او .. كه روايت معتبر متعدده اي در آنجا دارد مثلاً روايت دوم و سوم و .. كه ... اين روايات همه كراهت را ميرساند ولي حرمت را به آن معناي خاص، نمي رساند و براي رساندن حرمت واضح ، خيلي بايد واضح روشن مي كردند و مي گفتند .


بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

ادله حرمت حفظ صور

در مقام دوم كه بحث اقتناع و حفظ صور بود ، عرض كرديم كه آن دليل ملازمه عقليه و عرفي چندان تام نبود ، اما در ميان رواياتي كه در بحث وارد بود.

ادلۀ روایی ( روایت « محمد بن مسلم » )

 بعضي از روايات دلالت بر حرمت مي كرد كه سندش هم تامّ بود ، از جمله روايت محمد بن مسلم، اين در ادله حرمت كه حداقل روايت محمد بن مسلم دالّ بر حرمت اقتناع بود ، اما پاسخ به آن، اين بود كه در برابر روايت محمد بن مسلم و احياناً روايت هاي ديگري كه به ظاهرها حرمت را افاده مي كند ، روايات معارضي وجود دارد كه آن روايات قرينه مي شود براي اين كه نهي در روايت محمد بن مسلم ،‌ حمل بر كراهت شود. اتفاقاً اين طور بود كه در مقابل آن ، روايت محمد بن مسلم كه مي گفت « لابأس الا لم يكن حيواناً » كه مفهومش بود ، « اذا كان حيواناً ففيه بأس »، معارض آن در واقع تعارض بدوي دارد كه قرينه مي شود معارضي كه به عنوان پاسخ آورده شده بود ، روايت محمد بن مسلم بود .

تعارض دو روایت « محمد بن مسلم »

 پس اين روايت محمد بن مسلم در مقابل روايت ديگر محمد بن مسلم قرار مي گيرد . آن روايت مي فرمود « اذا لم يكن حيواناً فلابأس » و اين روايت هم اين طور بود « عن التماثيل في البيت لابأس اذا كان عن يمينك ، عن شمالك ، عن خلفك ، او تحت رجلك و ان كانت عن قبله فالق عليها ثوباً » ، كه استدلال شده بود اين روايت ظهور دارد كه اصل وجود و نگهداري تماثيل در خانه مشكلي ندارد ، وقتي اين مي گويد مشكلي ندارد بايد بگوييم آن كه مي گويد فيه بأس، بأس تحريمي نيست ، بأس تنزيهي است . اين استدلال شده بود كه روايت به عنوان معارض مي آيد . قرينه مي شود گفتيم اين روايت محمد بن مسلم در مقام بررسي مورد به لحاظ دلالتش به جواز اقتناع بايد دلالت كند كه اقتناع جايز است ، اگر دلالت روشني بر جواز اقتناع داشت ، ‌قرينه مي شود كه آن نهي ، حمل بر كراهت شود .

اشکالات روایت در جواز حفظ صور

در دلالت اين بر جواز اقتناع چند اشكال وجود داشت:

الف. دلالت روایت در نماز

وقتي مي تواند معارض شود و آن را حمل بر كراهت کند كه ، به صراحت و وضوح دلالت بر جواز کند ، اين دلالت بر جواز محل اشكال قرار گرفته بود كه اين سوال و جواب ناظر و جواب به همان جهت نماز است و اين كه مخلّ به نماز است يا نيست ديگر كار به بحث اصل حفظ و عدم حفظ ندارد يعني اين حكم از حيث خاص نماز است كار به آن جهت ديگر ندارد نه دلالت اقتضاء نه دلالت ملازمه اينها تامّ نيست اين اشكال اول بود كه چهار جواب به آن داده شده بود كه ما قبول نكرديم و نهايتاً اصل اشكال را پذيرفتيم كه اين روايت دلالت بر جواز حفظ و اقتناع نمي كند. اين اولاً كه سه چهار اشكال داشت همه رد شد و اشكال تثبيت شد اين يعني اين دلالت بر جواز نمي كند.

ب. تقدم حکم در مقام موضوع

 اشكال دومي كه بر اين روايت وارد شد اين بود كه در جمع اين روايت با روايتب ديگر محمد بن مسلم شمار، بر فرض كه دلالت بر جواز کند اين فرضي و سلّمنا است اگر قبول كنيم و غمض عين کنیم از اشكال اول و همراه غالب علما و فقهاء شويم كه از اين استفاده جواز كرده اند يبقي اشكال دوم و آن اين كه اين جمعي كه شما آمديد جمع در مرتبه محمول و حكم است و جمع در مرتبه محمول و حكم در جايي است كه در مرتبه موضوع حملي وجود نداشته باشد و جمعي نباشد و اگر جمعي در مرتبه موضوع مصور بود ميان دو دليل نوبت به جمع ميان محمول و حكم نمي رسد.

قاعدۀ اصولی « تقدم موضوع بر محمول »

اين جا هم از مواردي است كه قبل از اين كه نوبت به محمول برسد در رتبه قبل، بين دو دليل عموم و خصوص مطلق است و در مرتبه موضوع بايد جمع كرد توضيح اين مسأله  این بود كه يك كبري داريم و تطبيق آن كبري بر اصولي ما نحن فيه است ، آن قاعده اصولي و كبراي اصولي اين بود هرگاه جمع در مرتبه موضوع متصور بود به دليل اين كه موضوع رتبتاً مقدم بر محمول است ، اگر در مرتبه موضوع عموم و خصوص مطلقي بود جمع وجود داشت آن جمع مقدم است. اين كه شما در محمول تصرف كنيد مثال اين بود كه يك دليل مي گويد يجوز اكرام العلماء ، فقط جواز، يك دليل لاتكرم العالم الفاسق ، ما اگر اين جا كار به موضوع نداشته باشيم و فقط يجوز و لاتكرم را ببينيم جمعش اين طور است كه يجوز اظهر و صراحت در جواز دارد لاتكرم ظهور اطلاقي در حرمت دارد اين يجوز كه به صراحت مي گويد الزامي در كار نيست مي آيد ظهور لاتكرم را از حرمت سلب مي كند و حمل بر كراهت مي شود. اگر يجوز و لاتكرم ببينيم همين جا اگر دليل اين طور بود يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العلماء اگر اين طور بود اين حمل درست بود چون در مرتبه موضوع ، موضوع عين هم است جمعي نيست وقتي مي آييم يجوز را قرينه به اين مي گيريم كه لاتكرم بر حرمت نيست و كراهت است ، موضوع کاملاً واحد باشد جمعي نباشد اين بگويد يجوز اكرام العلماء، آن بگويد لاتكرم العلماء ، خيلي عرف مي گويد يجوز قرينه اي كه با آن كراهت ، اما اين در جايي است كه موضوع عين هم است در مرتبه موضوع ما جمعي نداريم.

حالت اول يجوز اكرام العلماء لاتكرم العلماء است اين جا، جاي در مرتبه حمل در حكم است وآن محمول است اما اگر موضوع فرق كرد يجوز اكرام العلماء دليل ديگر مي گويد لاتكرم العالم الفاسق، لاتكرم العلماء الفساق، اينجا وقتي يجوز و لاتكرم در دو موضوع آمده، ولي موضوعات يكي خاص و ديگري عام است يكي مطلق و ديگري مقيد ،‌ اين جا همان موضوع را حمل مي كنيم كاري به يجوز و لاتكرم نداريم ظهور لاتكرم سرجايش يعني حرام يجوز هم يعني جواز اينها عين ظهورشان را مي گيرم در موضوع مي بينيم مطلق و مقيد است مي گوييم اين يجوز اكرام العلماء مطلق است همه علماء است خرج از اين علماء ، عالم فاسق كه آن جا حرام است نه اين كه كراهت دارد حكم لاتكرم و يجوز درست نمي زنيم ، فقط مي گوييم علماء اين جا مطلقي است كه قسمي از آن بيرون رفته است، فساق بيرون رفته اند كه حرام است.

جمع بندی

اين دو صورت و مثالي كه زدم يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العلماء ، آن جا چون در مرتبه موضوع خبري از تفاوتي نيست حمل مي آيد در مرتبه حكم و محمول ، لاتكرم ظهورش را مي گيريم اما در مثال دوم چون در مرتبه مطلق و مقيد است همان جا تقييد مي زنيم آن وقت يجوز و لاتكرم معناي خودشان را دارند .

يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العالم الفاسق، مثال اول اين بود كه يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العلماء ، علماء يكي است بايد محمول ها را با هم بسنجيم بعد جمع كنيم چون در مرتبه قبل از محمول مي توانيم كار كنيم يك موضوع است كه دو حكم روي آن رفته است، اين دو حكم قابل جمع نيستند. مي بينيم يجوز اظهر است لاتكرم ظاهر است اين قرينه بر حمل آن مي شود.

 اما مثال دوم اين است كه موضوع فرق دارد . يجوز اكرام العلماء ، مقابلش لاتكرم العالم الفاسق ، لاتكرم العلماء الفساق، اين جا مي بينيم كه اين عالم فاسق است آن علماء است چون مثبت و منفي هستند مي گوييم كه علماء مطلق است و خارج شده از آن عالم فاسق اما ديگر لاتكرم حرام است حرمت را كاري به آن نداريم و همين هم رفع تعارض مي شود قابل جمع مي شود اين يك قاعده اصولي است كه به صراحت در اصول گفته نشده جزء مرتكزات و مسلمات علم اصول است منتهي جاي اين دارد كه به وطر مستقل در اصول بحث شود اين حاصل كبري اصولي و قاعده اصولي است كه هر گاه ميان دو دليل به ظاهر متعارض جمعي در ميان موضوع آن دو و جمع عرفي براي حل متعارض در مرتبه موضوع متصور باشد اين مقدم بر جمع در مرتبه حكم و محمول است.

به عبارت اخري جمع در ميان محمول و در مرتبه محمول اين متأخر از جمع در مرتبه موضوع است . اگر جمع در مرتبه موضوع متصور نبود آن وقت شما به سراغ محمول مي رويد و به عبارت ثالث در جايي ما بين محمول ها و حكم ها جمع مي كنيم كه موضوع ها واحد باشد ، موضوع هاي واحد اگر دو حكم روي آنها رفت اينجا يجوز قرينه مي شود بر لاتكرم حرمت نه ، يعني كراهت اما اگر جاي موضوع تصوير بود جمع داشت نوبت به آن نمي رسد. اين دو حالت را مثال زديم يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العلمائ اين جا جمع محمول است يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العالم الفاسق اين جمع در مرتبه موضوع است . اين كبراي قضيه است.

ج. اطلاق روایت دوم بر صور حیوان

 اما صغراي اشكال اين است كه اينجا هم شما غفلت كرديد اين جا آن صحيحه محمد بن مسلم كه در باب سه مساكن بود با اين صحيحه محمد بن مسلم كه در باب 45 ابواب احكام مساكن ، ‌شما مي گوييد آن جا گفته كه اگر حيوان باشد اشكال دارد ظاهرش حرمت است اينجا مي فرمايد كه حفظ تماثيل اشكالي ندارد ، اين كه مي گوييد اشكال ندارد ، لابأس اين طرف را ، لابأس محمول و حكم است اين را قرينه مي گيريد كه فيه بأس حرمت نه كراهت ، اين جا لا نداريم فيه بأس داريم به جاي لاتكرم فيه بأس بگذاريم ، لابأس كه مدلول التزامي حديث بود.

جمع در مرتبه محمول

 اگر اشكال اول را رد كنيم اين طور مي شد كه لابأس با اقتناع التماثيل في البيت ، اين لابأس با آن كه مي گويد اذا كان حيوان مي آيد جمع مي كند در مرتبه محمول لابأس قرينه است براي اين كه آن بأس آنجا بأس تنزيهي و كراهي است نه بأس تحريمي ، اين مي گوييم جمع در مرتبه محمول است و جمع در مرتبه محمول جايي است كه در مرتبه موضوع جمعي متصور نباشد يعني موضوعات واحد ، باشد اين گفته اكرم العلماء اين گفته يجوز اكرام العلماء آن گفته لاتكرم العلماء، علما و موضوع يكي است آن وقت يجوز كه قرينه لاتكرم يعني كراهت ، اما اينجا از نوع اوليه ، يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم نيست ، اين جا مدل و نوع اين دو دليل از قسم دوم است كه يجوز اكرام العلماء ، لاتكرم العلماء الفساق ، در اين نوع دوم نمي گفتيم يجوز، لاتكرم را كراهي نمي كند ، مي گفتيم عالم فاسق تقييد مي زند مطلق علماء را ، اين جا هم شما اگر توجه كنيد در مرتبه موضوع ،‌ ببينيم موضوع ها واحد است يا نه ؟ چون فرق اينها از نظر اصولي اين است كه موضوع واحد اگر باشد حكم قرينه مي شود يكي براي ديگري اگر موضوعها مطلق و مقيد باشد مقيد قرينه براي تقييد مطلق مي شود و بالعكس هم مي شود.

 اين قسم دوم است چون موضوع يكي نيست و اين جا تماثيل مطلق است آن جا اذا كان حيوانا است تماثيل حيوان را مي گويد بايد بگوييم آني كه تماثيل حيوان است ظهورش را حفظ مي كنيم و آن را مقيد قرار مي دهيم براي اين طرف پس اين مي گويد جايز است حفظ تماثيل يك مطلق است و روايت دوم محمد بن مسلم مطلق است حفظ آن جايز و نگهداري آن جايز است آن مي گويد اگر تمثال حيوان بود جايز نيست عين لاتكرم العالم الفاسق كه مقيد يجوز الاكرام العلماء مي باشد اين اشكال دوم است پس اگر اشكال اول را غمض عين کنیم اين دلالت بر جواز اقتناع صور مي كند نبايد چون موضوع ها متفاوت است نوبت به جمع در مرتبه محمول نمي رسد .

بحث اصولی؛

     « جمع بین مطلق و مقید » و « عامیین من وجه »

ظاهرش اين است كه شايد همين طور باشد اينجا كه در بحث صلات مطلقاتي هم داريم،‌ اين اشكال دوم جوابي دارد و جواب آن نياز به تقرير قاعده اصولي است اين قاعده اصولي كه در طرح اشكال عرض كرديم قاعده اي است كه از مفروضات علم اصول است خيلي مستقل بحث نشده است، ولي امر مهمي است مبناي اشكال قاعده اصولي بود كه توضيح داديم و قاعده هم سرجاي خودش درست است ، مبناي جواب يك قاعده اصولي ديگر است اين كه اين قاعده كما بيش در اصول مطرح نشده است و اين كه جمع بين مطلق و مقيد يك قاعده کاملاً صحيح است جمع بين عموم و خصوص من وجه هم به اين است كه مي گوييم ماده هاي افتراق ظهور حفظ مي شود و در ماده اجتماع تساقط مي كنند ولي  هر دو قاعده اصولي يك استثنائاتي دارد. هم اين كه دليل مقيد و خاص مي آيد مقيد عام مي شود در آن جايي كه مطلق و مقيد باشد و البته مثبت و نافي باشد و هم آن قاعده كه متعارضين من وجه، ماده هاي افتراق عمل مي شود و در ماده اجتماع تعارض و تساقط مي كنند موضوع هر دو قاعده دو مطلق و مقيد و عامين من وجهي است كه مثبت و نافي هستند حكمها متعارض است در مرتبه موضوع اينها را حمل مي كنيم.

 يك جا حمل مي كنيم آن جايي كه مطلق و مقيد است در عامين من وجه هم در ماده هاي افتراق عمل مي كنيم به هر يك در ماده افتراق خودش در ماده اجتماع هم اين مثبت و نافي تعارض دارند مثل اكرم العلماء و لاتكرم الفساق، در عالم عادل اين عمل مي كنيم در فاسق جاهل آن يكي در عالم جاهل اين دو تعارض دارند اگر عالم و عالم فاسق ، اكرم العلماء و لاتكرم العالم الفاسق باشد آن جا حمل مي شود مطلق بر مقيد ، اين رويه رايج در جمع بين مطلق و مقيد يا بين عامين من وجه است اين كه در آن بحثي نيست و اما اين دو قاعده و آن قاعده اول كه بحث ما است  استثنائاتي دارد كه در لابلاي اصول گفته شده، چند مورد از اين قبيل دارد كه قبلا در عامين من وجه بحث كرديم در مطلق و مقيد هم اشاره اي به آن مي كنيم جايي از استثنائات و تبصره هاي اين قاعده اصولي آن جايي است كه اگر مطلق را حمل بر مقيد كنيم آن ضرر باقي مانده در مطلق يا ضرر نادر است يا ضرر خفي است كه عرف نمي پسندد بگوييم اين مطلق بايد بيضائش مربوط به اين قسم است.

وقتي مي گوييم اكرم العلماء بعد دليل مي گويد لاتكرم العالم الفاسق، سهل است براي اين كه اكرم العلماء ، يكي عالم عادل، و فاسق است هر دو هم متداول است و لاتكرم العالم الفاسق ، قسم فساق را بيرون مي برد . اكرم العلماء اختصاص به علماء عادل مي كند اين هم علماء عدول وجود دارند نسبت به هم كم و زيادي نيست ولي في حد نفسه علماء عدول كم نيستند و اختصاص اكرم العلماء به علماء عدول چيز عجيبي نيست و اما اگر طوري باشد كه نه اگر بخواهيم تخصيص بزنيم و حمل مقيد بر مطلق کنیم مانده آن عالم و مطلق يك افراد خفي يا افرادي است كه مصاديق زيادي ندارند اين نوعي در آن يك ... عرفي نمي ماند و اين موجب مي باشد كه مطلق را حمل بر مقيد نكنيم يعني جمع در مرتبه موضوع اينجا انجام نمي شود جمع هم كه انجام نشد يعني گويا موضوعات يكي هستند آن وقت به جمع در مرتبه محمول مي آييم.

جواب اشکال سوم ( استثناء در قاعده )

 پس آن قاعده اي كه اشكال به آن تشبث مي شد اين بود كه هر گاه موضوعها عين هم بودند شما محمولها را جمع مي كنيد و اما اگر موضوعها مطلق و مقيد بودند حمل را در همان جا انجام مي دهيد حمل علي المطلق علي المقيد جواب اين است كه اين قاعده درست است ولي قاعده اصل القاعده و غاب عنك استثناء آن استثنائي دارد.

استثناء آن قاعده اين جا است كه اينجا اين روايتي كه مي گويد تماثيل مي گويد مطلق است و روايت ديگر محمد بن مسلم مربوط به اين كه اشكال را در تماثيل حيوان مي آورد اين مطلق تماثيل كه مي گويد در نماز چيزي رويش بينداز و بردار و .. بعد از حمل مطلق بر مقيد باز آن را در حمل بر چه چیزی کنیم بر تماثيل بر شجر و حجر و اين خيلي بعيد است چون تماثيل حجر و شجر معمولاً مورد سوال نيست خيلي كم است سي چهل روايت عمدتاً در مورد حيوان و طير و .. است شجر، حجر، كه ادله آن را دربربگيرد محل بحث است  كه ادله آن را دربرمي گيرد يا نه؟

مي گويد اين كه امام مي گويد اگر اين طرف و آن طرف باشد مانعي ندارد اين مربوط به شجر و حجر است كار به حيوان ندارد اين كمي مستبعد است كه مطلق را حمل بر فردي کنیم كه چندان محل بحث نيست و اهميتي ندارد و بگوييم كار به تماثيل و .. اين روايت محمد بن مسلم ندارد اين خيلي بعيد است مخصوصاً با ملازمه داريم آن را مي گوييم.

وحدت موضوعات در روایت « محمد بن مسلم »

 لذا ما به اين اشكال جواب مي دهيم كه اهلاً و سهلاً نسبت به اصل قاعده قبول داريم و بايد هم هميشه تفنن داشته باشيم كه اگر در مرتبه موضوع تفاوت است و جمع عرفي موجود است نبايد سراغ حكم برويم و تصرف كنيم بگوييم لاتكرم كراهت است و فيه بأس كراهت ، حمل موضوعي مقدم است در مرتبه محمول، اما در جايي كه حمل موضوعي كنيد آن ... پيدا نشود ، تفاوت موضوع اين جا است ، مثل يجوز اكرم العلماء ، لاتكرم العلماء نيست ، مثل همان يجوز الاكرام العلماء، و لاتكرم العلماء الفاسق است منتهي اين جا طوري است كه آن جا اگر اختصاص مي داديم اكرم العلماء را به العلماء‌ عدول چيز درستي بود ولي اين جا بخواهيم بگوييم اين جواب و فرمايش امام مربوط به تماثيل شجر و حجر است ، مي گويد القِ عليها ثوباً ، مربوط به حيوان نيست ، اين خيلي بعيد است وقتي اين طور شد آن وقت جاي حمل مطلق بر مقيد نيست ، حمل مطلق بر مقيد كه نشد ديگر گويا موضوعات يكي است يعني گويا اين تماثيل حتما حيوان را هم مي گيرد وقتي حيوان را گرفت در مورد حيوان مي گويد فيه بأس در مورد حيوان اين مي گويد لابأس بايد حمل در مرتبه حكم کنیم بگوييم لابأس قرينه بر اين است كه اگر دلالت کند بايد بگوييم اين قرينه مي شود براي اين كه آن را حمل بر كراهت کنیم.

حمل مقید بر مطلق در روایت « محمد بن مسلم »

 آن چند حالت دارد آن جايي حمل مطلق بر مقيد نمي شود كه باقي مانده كم باشد يا فرد خفي باشد يا چيزي باشد كه مطمئن هستيم آني كه شما مي بريد بيرون مورد روايت است آني كه خارج مي شود آن را نمي توانيم بيرون ببريم به دليلي از جمله اين كه قدر متيقن آن مورد است اينجا هم تكميلش اين است كه قدر متيقن آن است يعني اين جا قدر متيقن اين كه امام مي فرمايد چيزي روي آنها بياندازد و يا ببر و ... قدر متيقن حيوان است و آن را نمي توانيم از دليل بيرون ببريم پس دو جايي كه آن باقي مانده اگر خفي و نادر باشد يا آني كه بيرون مي بريم قدر متيقني باشد كه نمي شود بيرون مي برد اينجا حمل مطلق بر مقيد نيست .

جمع بندی

حواشي مهم نيست ، اشكال اول حرف اصلي ما بود مي گفتيم اين روايت ، دلالت بر جواز اقتناع نمي كند ولي اگر دلالت بر جواز کند اشكال دوم وارد نيست همان طور كه مشهور فهميده اند درست است يعني اين مي آيد قرينه مي شود بر اين كه نهي در آن جا ، حمل بر كراهت مي شود پس اگر اشكال اول را پذيرفتيم كه دلالت بر جواز نمي كند ولي اگر دلالت بر جواز كه در همين طور كه مشهور فهميده اند درست است و اين نكته دقيقي در ذهن مشهور بود نيامده اند ، آن را مقيد اين قرار دهند ، اين هماني كه ايشان مي فرمايند مكتوب نيست اين درست است يعني بعد از اين كه اينها را به اقتناع ربط داده اند آن گفته جايز نيست ، اين جايز است ذهنشان نرفته به سمت اين كه ، يا توجه تفصيلي يا ارتكاز يك فقيهي اين بود كه با اين كه مي فهمد اين موضوعات  با هم فرق دارد بايد حمل موضوعي كرد ولي يك نكته دقيقي و قاعده دقيقي در ذهن و ارتكازش بوده كه ذهنش نرفته به سمت اين كه اينها را مطلق و مقيد کنیم. گفته حكم قرينه مي شود براي اين كه آن جواز است اين هماني است كه مكتوب نيست.

 اولي را پذيرفتم ولي دومي اشكالي ندارد جمع خوب است پس اگر نوبت دلالت بر جواز درست شد جاي جمع موضوعي نيست جمع محمولي درست است عليرغم اين كه موضوعها واحد نيست و در جايي كه موضوع واحد نيست جمع موضوعي بايد كرد. اين جا جمع محمولي درست است كه آقاياني كه دلالت را پذيرفته اند همين طور خوب جمع كرده اند حرف درست است.

اين اشكال سوم اين كه اين تماثيل در اينجا به چه معنايي است و تماثيل شامل مجسمه و اينها نمي شود تماثيل صور و نقاشي ها را دربرمي گيرد و شمولش نسبت به آن معلوم نيست در اين مجموعن رواياتي در باب صلات در با 45 و 32 آمده جايي چيزي كه قرينه اي دلالت به آن داشته باشد كه يك مجسمه اي است جزء دو سه مورد كه مي گويد بشكن، جاي ديگري مي فرمايد بساطي در اينجا است كه در آن تصوير و تمثيلي است معلوم مي شود كه تصوير و تمثيل روي فرش و مجسمه نيست .

جواز روایت در نقاشی یا مجسمه ؟

ممكن است بگوييم اين تماثيلي ،‌دلالت روايت را بر جواز مي پذيريم مراحل قبل را طي مي كنيم ولي آن تماثيل مقصود همان صور نقاشي هاس است شامل مجسمه ها نمي شود و شاهدش هم اين است كه بعضي روايات كه در باب صلات وارد شده مي گويد كه فرشي كه جلوي روي من است مي گويد چيزي روي آن بيانداز،‌ يا زير پا كه باشد اشكالي ندارد كه بيشتر بحث ها پيرامون .. صور و نقاشي و يك بعدي دور مي زند . در اين روايات بنابراين روايات شامل مجسمه و اينها نمي شود آن وقت مجسمه به همان حرمتش باقي مي ماند اين را مرحوم آقاي خونساري در جامع المدارك  فرموده اند جامع المدارك ايشان مثل مستمسك است و آقاي تبريزي هم موجز مي نويسد ، ايشان اين مطلب را دارند كه اين رواياتي كه دلالت بر جواز مي كند مربوط به صور و نقاشي ها است و مجسمه ها را دربرنمي گيرد و همان ادله عمل مي كنيم.

نظر آقای اعرافی

 اين فرمايش اشكال سومي است كه در واقع قبول داريم دلالت آن را بر جواز اما مربوط به صور و نقاشي است شامل مجسمه نمي شود. اين اشكال و فرمايش ايشان خيلي جاي ابهام دارد اولاً اين كه تماثيل قطعاً در مجسمه و اينها و صادق است در خود قرآن و روايات آمده ، در همين مجموع روايات دارد و سرش را بشكن جشمش را در آورده، اين نشان مي دهد تماثيل مفهومي است كه هر دو را دربرمي گيرد. حالا ما در شمولش نيست نقاشي هم كمي اشكالي داشتيم كه اين جا نمي شود گفت چون اين جا قرينه دارد كه آن هم به كار رفته است.

 اما اين كه شامل مجسمه است هم لغت با اين مساعد است و هم در رواياتي كه همين كلمه تماثيل به كار رفته و گفته وقتي نماز مي خواني اگر جلوي تو بود بشكن وقتي نمي تواني اين ور آن و روبروي اين معلوم مي شود مجسمه است اين اولا كه تماثيل اگر بگوييم شامل مجسمه نمي شود اين لاتصاعد ال... و ساير روايات .

اگر يكي اين بود درست است ولي اولاً مي گويد عن يمينك عن شمالك ، عن خلفك أو تحت رجلين ، چون مطلق است و آن طرف را مي گيرد نه اين كه اختصاص را درست کند بعد مي گويد الق عليها ثوباً، الق و بقيه همه را شامل است قرينه است ولي قرينه بر اين است كه صور نقاشي مصداقش است يعني شمول نسبت به آن هم دارد ولي اين كه اختصاص دارد نه چون ساير تعابير با آن سازگار است.

اطلاق « تمثال » بر نقاشی و مجسمه

 ثانياً اين حرفي را كه شما مي زنيد در رواياتي كه منع مي كند در روايات محمد بن مسلم كه شما دال بر منع كرديد دارد تماثيل « اذا كان حيوانا اذا لم يكن حيواناً » اگر بنا است تماثيل را حمل بر نقاشي و صور كنيد خوب، در آن رواياتي كه منع مي كند بگوييد نقاشي و صور است اين كه دليل نشد دو طرف مثل هم است روايت  محمد بن مسلم آن جا تماثيل است و اينجا هم تماثيل، آن را بگوييم مربوط به مجسمه و .. اين جمع عرفي نيست و وجهي ندارد . اين هم اشكال سوم است كه تام نيست و اطلاق دارد .

جواب اين ، اشكال دوم اين كه اين تماثيل اين طرف، شما حمل بر صور و نقاشي مي كنيد چرا تماثيل در آن طرف رواياتي كه منع مي كند همين كلمه است در هر دو طرف به كار رفته است شما اين طرف را حمل بر نقاشي مي كنيد چرا كه تماثيل در آن طرف رواياتي كه منع مي كند همين كلمه است در هر دو طرف به كار نرفته است شما اين طرف را حمل بر نقاشي مي كنيد آن طرف مي گوييد مربوط به مجسمه است آنهايي كه منع مي كند فرق نمي كند در هر دو يكسان به كار رفته آن هم از اين جهت ، ملاحظه كرديد ما اشكال دوم و سوم را قبول نداريم يعني اگر اين روايت دلالت بر جواز کند همان جمعي كه آقايان فرمودند يعني اقتناع كراهت دارد منتهي ما در اصل جوازش ترديد داشتيم و لذا اشكال اول كه مي گويد دلالت بر جواز نمي كند آن را ما وارد نمي دانيم دلالت بر جواز نمي كند ربطي به حفظ و اقتناع ندارد ولي اگر آن را بپذيريم و اشكالات بعدي ديگر قابل پاسخ است و اين قرينه مي شود براي اين كه آن اقتناع مي گويد حرام است اين مي گويد ظاهر كراهت دارد .

جواز در روایت دوم باب 32 ابواب مكان مصلي

روايت ديگري كه به عنوان معارض ذكر شده مطرح مي كنيم اين روايت در ابواب مكان مصلي باب 32 آن ابواب ملابس بود اين ابواب مكان مصلي آن هم ابواب مساكن بود ، اين روايت ديگري كه گفتند دلالت بر جواز مي كند و قرينه مي شود براي اين كه آن مانع ها و روايت هايي كه منع مي كرد كه روايت اول محمد بن مسلم باشد حمل بر كراهت شود اين روايت دوم باب 32 ابواب مكان مصلي است روايت معتبر است ، حضرت صادق فرموده اند كه « ربما قمت و اصلي و بين يده الوساده، و فيها تماثيل ... فجعلت عليها ثوباً » گاهي می ايستم به نماز و روبروي من فرشي است كه تماثيل طير دارد شكل پرندگان دارد چيزي روي آن مي اندازم و نماز مي خوانم كه حضرت در اين استدلالي شد كه معلوم مي شود نگهداري مانعي ندارد اين جا چون خود امام است و نماز مي خواند اشكال اول كه وارد مي دانستيم وارد نيست براي اين كه فعل امام است و امام هم مرتكب حرام نمي شدند اين دلالت بر جواز مي كند و حالا تفصيلات بيشتر بعد .


بسم الله الرحمن الرحيم

 

حفظ صور

بحث در مقام دوم بود كه پيرامون حفظ و نگهداري مجسمه و تصاوير بود گفتيم بعد از بيان اقوال گفتيم وجوهي كه مي شود تمسك كرد براي حرمت اقتناع، بررسي مي كنيم كه اين وجوه يكي همان قاعده عقليه بود و يكي هم ملازمه عرفيه و سوم هم رواياتي بود كه به ظاهرها بر حرمت اقتناع و حفظ و نگهداري اينها دلالت مي كرد.

ادله روایی

اين روايات همه آن را عرض نمي كنيم و مجموعه رواياتي كه حدود سي روايتي كه در بحث سابق مطرح كرديم يك تعدادي از آن روايات را حمل كرديم بر اين كه مربوط به حالت اقتناع است نه ساخت ، آنجا كه بحث مي كرديم كه رواياتي گفته شده دلالت بر حرمت ساخت دارد،‌ آن چند روايات را كه بررسي مي كرديم مي گفتيم بعضي اش سنداً اشكال دارد و چند مورد را مي گفتيم مربوط به ساخت نيست و مربوط به حفظ و نگهداري است . وقتي مراجعه مي كنيد به آن مباحث ، همه آنجاهايي كه گفتيم مربوط به حفظ و نگهداري است ، در واقع جزء اين ادله روايي است كه عمده آنها آني كه سندش تمام بود همان دو روايتي بود كه ديروز گفتيم كه يكيش سندش تمام است و يكي بنابر بعضي مباني، تمام السند است .

روایت « محمد بن مسلم »

مشخصاً دو روايتش را ديروز اشاره كرديم كه آنجا عمده هم روايت آخر باب 3  ابواب احكام مساكن صحيحه محمد بن مسلم است كه « سألت اباعبدالله عن تماثيل الشجر و الشمس و القمر، حضرت فرمودند : لابأس مالم يكن شيئاً من الحيوان » كه مفهومش اين است كه اگر اين تصاوير و تماثيل از صور حيوان باشد ، مانع دارد و اشكال دارد و اين مربوط به اقتناع هم است .

 روایت « سكوني »

روايت هشتم كه روايت سكوني بود كه « لاتدَع صوره الا محوتها » و روايات ديگري هم بود كه بر همين فرض اقتناع حمل شد گرچه آنها هم سند تامي ندارد ، آني كه سندش تام است ، روايت صحيحه محمد بن مسلم است .

اين روايات متعددي است كه مربوط به حفظ صور است و به خصوص روايت محمد بن مسلم است كه سند تامي دارد و ظاهرش هم حرمت است .

پاسخ ادله روايی

پاسخ به اين روايات ، اشكالي در خود اينها نمي شود گرفت ، يا اگر هم اشكالي باشد ، ما قبول نداريم گفتيم يكي از چهار وجه را بگويد مي گوييم وجهش تام است .

الف. وجود روایات معارض

 جوابي كه به اين روايات داده شده، اين است كه اينها در مقابلش رواياتي است كه معارض با اين است و موجب حمل اين روايات بر كراهت مي شود .

ب. ملازمۀ عقلی و عرفی

دليل دوم اصل دلالتش را ما خدشه كرديم، گفتيم نه آن ملازمه عقلي كه وجه اول بود ،  و نه حتي ملازمه عرفي كه دوم بود ثابت نيست .

ج. ظهور روایات

 اما دليل سوم كه روايات است مشخصاً بعضي از رواياتش ظهور دارد از جلمه روايت صحيحه محمد بن مسلم، اما جوابي كه به اين وجه سوم داده شده اين است كه اين روايات و از جمله صحيحه محمد بن مسلم ولو ظهور روایت دلالت بر حرمت مي كند اما معارضي دارد كه به خاطر آن معارض ها ، اين حمل بر كراهت مي شود ، معارضي است كه قرينه مي شود براي اين كه اين را حمل بر كراهت کنیم. اين همان حمل بر كراهت است كه در جاهاي ديگر آمده است مثلاً مي گويد « ثمن العذره سحتٌ » ، دليل ديگر مي گويد « لابأس بثمن العذره »، چون معارض آمد و گفت مانعي ندارد معامله کنید و در ثمن معامله تصرف کنید ، مي گوييم پس آن سُحتٌ مي خواهد بگويد مكروه است . اين جوابي است كه در مقابل دلالت اينها كه ظاهرش حرمت است كه رواياتي داريم كه قرينه داريم كه اين را حمل بر كراهت کنیم و ظهور حرمتش را حفظ نكنيم. حالا اين اجمال قصه است و آن معارضها چيست؟

روایات معارض

رواياتي كه معارض است و ظاهرش عدم بأس است ، و عدم اشكال است ، اين روايات در همين جلد سوم ابواب لباس مصلّي ، آن كه الآن مطرح كرديم آن روايت محمد بن مسلم ابواب مساكن بود باب سه بود در همين جلد سه ، اين رواياتي كه مي خواهيم به عنوان معارض بياوريم، و بگوييم ظاهرش عدم البأس است ، در باب 45 از ابواب لباس مصلّي آمده است ، ج 3 ابواب لباس مصلي باب 45 .

یک. روایت « محمد بن مسلم »

اولين حديثي كه به عنوان معارض آمده شده كه حديث مهمي است كه حديث اول اين باب است كه باز اين صحيحه محمد بن مسلم است يعني در واقع آن روايت كه دلالت بر حرمت حفظ و نگهداري مي كرد در ابواب احكام مساكن بود آن از محمد بن مسلم بود ، اين هم همين طور است منتهي آنجا دارد كه از امام صادق است ، اين دارد كه از « محمد بن يعقوب عن جماعه عن احمد بن محمد عن حسين بن سعيد عن صفوان بن يحيي، عن العلاء عن محمد بن مسلم قال‌: سألت احدهما عليهماالسلام »، معلوم نكردند كه امام باقر است يا امام صادق (علیهما السلام ) ، است ، زياد دارند كساني كه كثيرالروايت بودند از اين دو بزرگوار گاهي يادشان مي رفته ، مي دانستند از اين دو بزرگوار است ولي مشخصاً يادشان مي رفته و زراره گاهي اين طور چيزي دارد ، در همان روايت استصحاب در رسائل، و محمد بن مسلم گاهي اين طور چيزي دارد ، از جمله در همين روايت است كه سألت احد هما عليهماالسلام ، عن التماثيل في البيت ، سوال كردند از تماثيلي كه در خانه است . از جواب معلوم مي شود كه سوال در مورد خواندن نماز بوده در حالي كه تماثيلي در بيت باشد ، اين رواياتي كه در اين باب 45 و 46 لباس مصلي است همه مربوط به نماز است و نماز خواندن در مقابل يك تمثال يا در جايي كه تمثال وجود دارد ، سوال كردند از تماثيلي كه در خانه است ،‌ حضرت فرمودند كه « لابأس اذا كانت عن يمينك و عن شمالك و عن خلفك أو تحت رجليك و ان كانت في القبله فألق عليها ثوباً » ، لابأس، اگر طرف راست و چپ يا زير پاي توست در نماز مانعي ندارد ، و اما اگر روبرو است ، جلو قبه است ، يك لباسي روي آن بيانداز، از پاسخي كه امام عليه السلام دادند كه امام باقر يا امام صادق عليهما السلام است ، معلوم مي شود كه اين سوال درمورد نماز بوده در حالي كه تصاوير و تماثيلي داشته است . پاسخ معلوم مي شود كه به اين سوال در اين خصوص بوده است . پس ج سوم وسائل ابواب لباس مصلي باب 45 حديث اول ، اين به عنوان معارض بود .

 

 

اشکالات روایت « محمد بن مسلم »

استدلال به اين روايت به اجمال اينگونه است كه اولاً اين روايت صحيحه است ، « محمد بن يعقوب عن جماعه عن احمد بن محمد عن حسين بن سعيد عن صفوان بن يحيي عن العلاء عن محمد بن مسلم » ، روايت صحيحه است يعني روايت سند اعلايي دارد ، سند  معتبر دارد . از نظر دلالت هم اين طور گفته مي شود كه يا اين سوال وجود ، وجود اينها در خانه است يا سوال از بودن اينها ، وجود اينها هنگام نماز است ،‌يا سوال از مطلق است ، اصل اين كه اينها در خانه باشد ،‌يا اين كه سوال از بودن اينها هنگام نماز و مقابله با اينها هنگام نماز است ، اگر سوال از مطلق باشد ، كه اين احتمالش هم است ، امام بحث را روي نماز بردند ، يعني چيز ديگري را جواب دادند ولي ضمناً رساندند كه به دلالت التزامي ، كه اصلش مانعي ندارد .اگر مطلق باشد ، امام جواب را روي فرض نماز بردند و با اشاره جواب آن كلي را دادند ، اگر هم سوال از حال نماز باشد ، ‌امام در حال نماز مي فرمايند اين طرف و آن طرف باشد ، مانعي ندارد و اگر هم در روبروي قبله باشد ، يك لباسي رويش بيانداز، نفرمودند  كه اصل اين اشكال دارد و مفروض گرفتند كه اصلش مانعي ندارد.

 بنابراين كه سوال از نماز باشد ، مفروض گرفته حضرت كه اصلش مانعي نيست ولي در نماز اگر اين طرف و آن طرف باشد نماز اشكالي ندارد ولي اگر روبروي قبله باشد براي رفع كراهت يك لباسي رويش بيانداز كه به اين دلالت اقتضاء ، دلالت بر عدم اشكال بر حفظ اينها در خانه مي كند . اين اجمال استدلال به اين روايت است.

 در اين روايت كه اگر اين استدلال را بپذيريم و بگوييم كه اين در عدم بأس دارد و اين كه اصل وجود اينها در خانه مانعي ندارد اين قرينه بر اين مي شود كه آن روايات ديگر محمد بن مسلم كه مي گفت « اذامالم يكن صوره حيوان » ، اگر صورت حيوان بود اشكال دارد آن اشكالش ، اشكال كراهي و تنزيهي مي شود ، چون اين مي گويد لابأس، آن مي گويد اشكال دارد ، حمل بركراهت مي شود طبق فرمولي كه در اصول داريم. اين معارضي است كه اگر اين روايت و استدلال را به همين شكلي كه عرض كرديم بپذيريم آن وقت قرينه برحمل آن بر كراهت مي شود.

 اما دلالت اين روايت از چند جهت مورد سوال قرار گيرد روايت ، ‌دلالت اين روايت ، ‌اگر دلالت بر عدم اشكال و منع در اقتناع و داشتن اين صور و تماثيل داشته باشد ، قرينه مي شود اما اين كه آيا دلالت دارد يا ندارد و چگونه است و در چه محدوده اي است كه چند سوال و اشكال و مناقشه در دلالت اين روايت بر عدم منع از حفظ و اقتناع وجود دارد .

 

الف. دلالت روایت بر نماز

اولين اشكال و مناقشه در دلالت روايت همين نكته است كه ممكن است كسي بگويد كه اين روايت مربوط به حال نماز است و در حالت نماز ، مورد سوال در روايت است و در حقيقت محمد بن مسلم از امام سوال مي كند كه من مي خواهم نماز مي خوانم در حالي كه تماثيلي كه در خانه است و آيا مي شود يا نمي شود؟ كار به حفظ و اقتناع ندارد ، كار به اين ندارد كه اشكال دارد يا ندارد؟ بحث اين است كه در نماز چه وضعي دارد ، ظاهر روايت وقتي جواب را ببينيم مي بينيم كه سوال از حال نماز بوده است . جواب هم كه امام داده است جواب متمركز روي حيث سوال است و هماني كه سوال كرده جواب داده و امام فرموده كه اگر پشت سر و يمين و شمال و زير پا است ، يعني روبروي قبله نيست ، مانعي ندارد ، اگر روبرو است ، يك چيزي رويش بيانداز، در بعضي روايات مي گويد يك جاييش را بشكن، نگذار كامل باشد و براي رفع حرمت و كراهت اقدامي كن، سوال راوي با قرينه اي كه گفتيم متمركز روي حال نماز است كه در حال نماز اشكالي دارد يا ندارد؟ جواب اين است كه در حال نماز اگر آن شكل باشد ، اگر روبرو باشد « الق عليه ثوباً » .

اين پاسخ ، منطبق بر سوال است و حيث سوال و جواب و پاسخ امام ، همان حيث حال نماز است و چه اشكالي دارد بگوييم كه خود اين اشكال دارد و حرام است و حفظ و اقتناعش حرام بوده منتهي از حيث اين كه در نماز چه تأثيري مي گذارد سوال مي شود و امام جواب مي دهد ، يعني يك امر حرامي است ، مي شود اين طور فرض كرد ،  حفظ و اقتناعش را فرض مي گيريم حرام است اما اين امر محرم موجود در نماز مضرّ نيست مگر روبري قبله باشد كه آنجا « فألق عليها ثوباً ».

جواب اول : « دلالت اقتضاء » بر عدم حرمت

جوابي كه آقايان به اين مي دهند اين طور است كه با دلالت اقتضاء اين دلالت مي كند بر عدم حرمت اصل نگهداري و حفظ اينها و دلالت اقتضاء هم به اين شكل است كه  « الق عليها ثوباً » در باب صلات گفته مي شود كه اين فقط كراهت دارد يعني مستحب است كه يك چيزي رويش بياندازد ، با توجه به اين كه پاسخ اين طور است كه اگر طرف راست و يا چپ باشد هيچ مانعي ندارد اگر روبرو و قبله باشد اشكالي دارد كه با انداختن پارچه آن اشكال تنزيهي رفع مي شود ، اين پاسخ امام گفته مي شود كه ملازمه دارد و به دلالت اقتضاء دلالت بر عدم حرمت حفظ و اقتناع مي كند . سرش هم اين است كه اين نوع پاسخ امام، نوع پاسخي نيست كه با يك چيز حرامي برخورد مي كند ، نوع پاسخ امام برخورد با يك امر حرامي نيست ،‌اگر يك چيز حرامي باشد ، در پاسخ امام به يك نوع مذمّتي يك نوع اشكالي يك نوع برخوردي کند بعد حال نمازش را بيان کند ، جوابي كه به اين مي شود داد اين است كه با دلالت اقتضاء، دلالت بر عدم حرمت مي كند .

نظر آقای اعرافی

اگر كسي بگويد اين ملازمه دارد و اقتضاء دارد يعني وقتي كه مي گويد اگر كنار باشد مانعي ندارد ، روبرو باشد يك چيزي رويش بيانداز، اين ملازمه با اين دارد كه اصلش اشكال ندارد و براي نماز هم توضيح مي دهد . اين جواب اگر بخواهد كسي به اين دلالت اقتضاء كسي تمسك كند دلالت تامّي نيست ، دلالت اقتضاء معنايش اين است كه يك چيزي مي فرمايد كه بدون اين كه باشد آن درست نيست ، اين يك جواب كه جواب تامي نيست ، اقتضاء همان طور كه اشاره كردم يعني اين كه اگر آن چيز را مفروض نگيريم آن جواب درست نيست ، آن جواب مي تواند درست باشد ولو اين كه حرام باشد .

جواب دوم : « سیاق کلام »

جواب دومي كه مي شود از اين داد اين است كه ‌سياق كلام برخورد با يك امر مباح است نه امر حرام . سياق، سياق برخورد با يك امر مباح است نه حرام،‌ اگر اين امر حرام بود ، امام بايستي يك اشاره اي به آن داشته باشد .

جواب دوم اين است كه سياق جواب امام و نوع برخورد امام با اين موضوع در پاسخ اين با جايز بودن اين امر مناسب است با حرمت اين امر به طور كلي سازگاري ندارد ، كه اين هم ادعايي است كه ادعاي قويي نيست كه به آن تمسك كرد ، ممكن است اشعاري باشد ، ولي در حد يك دلالت بگوييم كه اين نوع سخن امام و مواجهه امام با اين مسأله گوياي اين است كه اصل كار حرام نيست ، اين طور چيزي را نمي شود گفت . ممكن است ذهن كمي به آن سمت برود در حدّ اشعار، ولي براي اينكه بگوييم حرام نيست ، دالّ بر حرمت باشد بايد به يك دلالت برسيم و با اشعار نمي شود گفت .

جواب سوم : عدم صراحت امام در پاسخ

جواب ديگر اين است كه مي گويد همه فرضها اين است كه عن التماثيل في البيت را بگوييم سوال از حال نماز بوده ممكن است بگوييم ، نه ، اين روايت ، سوال سائل از اصل وجود تماثيل در خانه بوده است ، اگر بگوييم سوال اصلاً از وضع نماز نبوده است ، سوال از وجود تماثيل در خانه است كه در خيلي روايات اين طور است ، امام مي فرمايد كه پاسخ را به صراحت نگفتند و روي نماز بردند و گفتند كه در نماز نگران نباشد و توضيح دادند و به اشاره و كنايه مي گويند كه اصلش اشكال ندارد ، كه سوال در واقع از اصل تماثيل در بيت است و پاسخ امام روي بحث نماز است امام بالملازمه و بالكنايه و اشاره مي گويد مانعي ندارد . سوال را از اصل حفظ و اقتناع مي كنيم آن وقت در جواب بايد يك چيزي باشد كه به آن باشد ولو اين كه حضرت موقع جواب روي فرع ديگري رفتند ولي ضمناً دارند اين جواب سوال او را مي دهند كه در اين صورت مي گوييم روايت دلالت بر جواز حفظ و اقتناع مي كند . اين هم گرچه من نمي گويم احتمالش منتفي است ، ولي براي اطمينان به آن كار راحتي نيست ، يك مقدار غموض در روايت پيدا مي شود . و بگوييم كه امام اصل سوال را رها كرده و روي نمازرفته است كه موضوع خاص ديگري است و به اشاره و ضمني به آن جواب مي دهد .

 جواب چهارم

احتمال ديگر هم است كه عن التماثيل في البيت مطلق باشد يعني هم اصلش را سوال مي كند هم نمازش را سوال مي كند باز اين جواب .. ولي اطمينان به اين مشكل است .

جمع بندی جوابها

پاسخ اول مي گويد دلالت اقتضاء است ، دلالت اقتضاء معنايش اين است كه اصلاً بدون آن اين جواب  درست نيست ، كه اگر آن نباشد ، اين معقول نيست . چيزي را مي گويد كه اين امر بدون فرض يك امر ديگري اين امر درست نيست . كه گفتيم بدون فرض جواز اين جواب درست است ، اين طور نيست كه جواب ملازم باشد و مبتني باشد بر فرض اين كه اين امر جايز است نه حتي مي توانيم فرض بگيريم اين امر حرام بوده است اصل حفظش حرام است ولي در نماز مي گويد اگر اين طور باشد اشكال ندارد ، آن طور باشد اشكال دارد . اين مثل اين است كه مي گويد يك چيزي نجس است و در نماز حملش کنیم درست است يا نيست؟ نجسي سر جاي خودش است ، احكام نجس بر آن مترتب است ولي از حيث نماز مي گويد اين طور باشد اشكالي ندارد و آن طور باشد اشكالي دارد .

اين جواب اول است كه تلازم عقلي دارد كه اين جواب بدون آن نمي شود كه اين گفتيم تلازم عقلي نيست ، پاسخ امام در باب وضع او در نماز، هم با اصل حرمت نگهداري اينها در خانه سازگار است هم با جواز نگهداري سازگار است ، اين طور نيست كه ملازم باشد با جواز نگهداري .

جواب دوم اين است كه نمي گوييم دلالت اقتضاء و .. ، مي گوييم اين نوع جواب امام و سياق كلام امام ولو اين كه عقلا مبتني نيست كه اين طور باشد ، ولي يك ظهور عرفي در نوع اين سياق و مواجهه امام است كه فضا ، فضاي برخورد امام با يك چيز حرامي نيست ، يعني اين كه حرام است و امام بخواهد به سادگي با آن مواجهه کند كه اين طور درست نيست . اين هم يك نوع دلالت عرفي و ملازمه عرفي است نه در حد دلالت اقتضاء ، پاسخ به اين جواب هم اين است كه نه اين گونه نيست كه مثل چيز نجس كه از امام سوال مي كنند كه چيز نجسي را من در نماز حمل مي كنم ، چه اشكالي دارد؟ امام مي فرمايد : اگر ساتر نباشد ،‌.. اگر ساتر باشد .. اين طور است ، معناي آن اين نيست كه حالا اصل نجاستش را مي خواهد بگويد ، جواب متمركز روي حالت نماز است ، اين فضا هم ، فضايي نيست كه ما را مطمئن کند به آن. من نمي گوييم اشعاري نيست ، لايخلو من اشعار، ولي دليلي مي خواهيم كه دلالت بر جواز نگهداري در خانه مي كند تا جلوي ظهور روايت محمد بن مسلم را بگيريم. اين ظهور قوي اي مي خواهد .

اين جواب هم ممكن است كسي بگويد نه ، هيچ الزامي ندارد كه امام وقتي از اين حيث دارد سوال مي شود يك چيز ديگري را كه ربطي به آن ندارد بخواهد به آن جواب دهد ، چه مانعي دارد كه بگوييم اين امر حرام بوده ولي اين امر حرام در بحث نماز كه سوال واقع شده است ، امام مي فرمايد در چنين شرايطي نمازت را باطل نمي كند و اگر چنين باشد نمازت اشكال دارد. اين حيث بحث دو حيث است ، نه دلالت اقتضايي وجود دارد ، نه اين سياق ، سياق عدم حرمت مي كند .آن دو جواب قبلی مبتني بر نماز بودند ، ولي اين مي گويد اين مبتني بر اين است كه سوال از اصل نگهداري است و اگر اين طوري باشد جواب دادن به صورت ضمني قوي تر مي شود .

جواب آقای عرافی

ما به يك چيزي رسيديم كه تقريباً خلاف همه علماء است ما اين اشكال را قبول نكرديم يعني اين ممكن است مربوط به نگهداري شايد نباشد . اين اشكال چهار جواب برايش ذكر كرديم و هيچ كدام اطميناني برايش نداشتيم. اشعاري دارد كه يك چيز حرام اگربود اين گونه با آن برخورد نمي كرد ولي در اين حدي كه يك دلالت در اين باشد نه ، اشعارٌ مايي را بعيد نمي دانم ، ولي آقايان اشعار را دلالت گرفتند و ..

اين روايت بهش تمسك شده به عنوان قرينه بر اين كه حرام نيست ، جايز است ، آن وقت اين روايت را حمل بر كراهت مي كنند . بعد بر اين روايت اشكال شد كه اين روايت دلالت نمي كند بر آن حكم اصل نگهداري بلكه بحث نماز را مطرح مي كند ، بعد اين اشكال را چهار جواب مي شد به آن داد كه هيچ كدام از جوابها تام نيست وقتي جوابها كنار رفت ، به نظر ما اشكال درست است ، و اين روايت ربطي به حفظ و نگهداري ندارد . روايت ربط به بحث نماز دارد و آقايان معمولاً از روايت بحث حفظ و نگهداري فهميدند و من هم مي گويم اشعاري ممكن است داشته باشد ولي دلالت درستي ندارد . دلالت مطابقي و اقتضاء فرقي نمي كند .

قرينيت در جواب امام ، اطلاق را از بين مي برد . از جواب امام فهميده مي شود كه فضاي سوال ، نماز بوده است . اينجا اصاله الاطلاقي درست شود كه « سألته عن التماثيل في البيت » ، مطلقاً يعني هم از نگهداري و هم از نماز سوالي مي كند.

ب. تعارض بین دو روایت « محمد بن مسلم »

اشكال دومي كه اينجا وجود دارد اين است كه اين نسبت بين حديث محمد بن مسلم با حديث ديگرش ، چه نسبتي است؟ آن حديث كه آمده بود در احكام ابواب مساكن اين است : سألت عن تماثيل الشجر و الشمس و القمر قال لابأس مالم يكن شيئا من الحيوان يعني اگر حيوان باشد اشكال دارد .

اين روايت هم اگر بگوييم دلالت دارد بر اين كه حفظ و نگهداري تماثيل مانعي ندارد ، ولي مطلق در موضوع است ، تماثيل حيوان باشد يا غير حيوان ، و آن مي گويد اگر حيوان باشد اشكال دارد ، ممكن است بگويد آن دو تا اشكال قبل از اين كه به جواب برسيد در موضوع بايد نسبت اينها را بسنجيد .

بحث اصولی ؛ تقدم « حمل در مقام موضوع »

يك بحث دقيقي است كه باختصار توضيح مي دهم بحث اصولي دقيقي است  و حمل در مقام موضوع بر حمل در مقام محمول مقدم است ، اگر دليلي آمد گفت اكرم العلماء ، دليل ديگري گفت لاتكرم العالم الفاسق. يك دليل بگويد يجوز اكرام العلماء، يك دليل بگويد لاتكرم العالم الفاسق، چه طور اين دو دليل را حمل مي كنيم؟ ممكن است كسي بگويد اينجا يجوز داريم، آنجا لاتكرم داريم، يجوز قرينه بر اين مي شود كه لاتكرم ، يعني كراهت ، نه حرام . اين جمع درستي است يا نيست؟ ولي هيچ كس اين جمع را نمي كند ،‌براي اين كه در مرتبه قبلش، در مرتبه موضوع جمع وجود دارد . در مرتبه موضوع ‌آنجا عالم است ، اينجا عالم فاسق است .

چرا اين جمع را بر آن جمع مقدم مي كنيم؟ براي اين كه همان قاعده اصولي كه گفتيم در مرتبه موضوع اگر جمعي وجود داشت ، نوبت به مرحله حكم نمي رسد كه قرينيت درست کنیم. گرچه ملاحظه حكم دخالت دارد كه ما موضوع ها را دخالت بدهيم  ولي حمل درمقام موضوع مقدم بر مقام حكم است .

قبل از اين كه ببينيم جواب امام را بأس و لابأس را درست کنیم، آن مي گويد در بحث مجسمه ها اشكال دارد ، ‌اين مي گويد لابأس ، مي گويد لابأس ، قرينه بر اين است كه اشكال اشكالِ تنزيهي است . نه ، مي گوييم قبل از تصرف در حكم، بايد ببينيم موضوعها با هم چه نسبتي دارند ،. اين مي گويد تماثيل اعم از شجر و حجر و .. است و آن مي گويد اذا كان حيوانا ففيه بأس آن را قرينه بر اين قرار مي دهيم ، نه اين كه اين را قرينه بر آن مي دهيم . آن روايت محمد بن مسلم مي گويد اگر حيوان باشد اشكال دارد و اين هم اگر دلالت بر جواز نگهداري هم کند مطلقي است كه مقيد به غير حيوان مي شود .