فقه / فقه اقتصاد / حلق لحیه؛ جلسه 1388/02/09

 بسم الله الرحمن الرحیم

مکاسب محرمه / حلق لحیه

ادلۀ روایی « حلق لحیه »

بررسی روایات رساله مرحوم بلاغی

بحث در حلق لحیه به آن نتیجه رسید که عرض کردیم به بیان دیگر و با اشاره به بعضی نکات دیگر اضافه می کنم که ما در همین رساله که مرحوم بلاغی دارد که خلاصه ای هم است ایشان روایات عامه را هم آورده اند که آنها هم روایات متعددی است و بیست سی روایت از عامه و ده پانزده تا از خاصه می شود. در تکمله بحث دیروز به دو سه نکته باید اشاره کنم یک نکته در تکمیل بحث دیروز این است که بخش عمده ای از این روایاتی که در باب لحیه وارد شده است با تعبیر حفوا الشوارب و أعفوا اللحیاست.

دسته بندی روایات

بخش معضلی از روایات با این تعابیر است که أعفوا اللحی یا چیزهایی از این قبیل که دو امر در کنار هم قرار گرفته و گاهی هم یکی از آنها که حفوا الشوارب و أعفوا اللحیو می شود گفت که در یک نگاه کلی مجموعه بیست سی روایت عامی و ده پانزده روایتی که خاصه دارند از یک نگاه کلی تقسیم می شود:

به آنهایی که تعبیری از این قبیل دارند که حفوا الشوارب و أعفوا اللحیاین یک گره است و یک گروه هم تعابیر دیگر غیر از این است.

الف. روایات با تعبیر « حفوا الشوارب و أعفوا اللحی»

عدم حرمت « حلق لحیه »

این گروه اول عمده احادیث در اینجا که شاید نشود از این گروه بگذرد و بگوید که این وارد نشده علی رغم اینکه همه سند های ضعیف دارد ولی به هر حال روایت خاصه و روایت اسناد جازم هم روی همین است که حفوا الشوارب و أعفوا اللحی. این گروه اول که تقریبا با یک بیان است و بیشتر تأکید به حف شوارب و أعفای لحیه شده ممکن است کسی بگوید که این همه روایات را نمی شود انسان بگوید که وارد نشده است. اما غیر از این گروه تعابیر متفاوتی وارد شده امری که به بحث لحیه در این گروه اول تعلق گرفته إعفاءاللحیه است که إعفاء اللحیه یعنی توفیر الشعراست که گر چه دو احتمال در بابش می شود داد یکی اینکه بگوییم أعفوا اللحی یعنی حلق نکنید این احتمال در بابشاست ولی ظاهر احتمال دیگر است یعنی أعفوا اللحی یعنی اینکه درست ریش داشته باشید. این سنت است. أعفوا اللحی مقدمه اش است منتهی مدلول مطابقیش یعنی اینکه درست ریش داشته باشید این قطعا واجب نیست و مستحب است. اگر این امر وجوب داشت حلقش حرام می شد ولی مستحب است برای اینکه مستحب را عمل کنید نباید حلق را بزنید. مجموعه روایاتی که اینجا وارد شده آنهایی که به عنوان حفوا الشوارب و أعفوا اللحیآمده واقعا کثیر است شاید هم نشود نفی کرد و بگوییم نوعی استفاده دارد ولی مدلول اینها چیزی است که هیچ کسی به وجوبش فتوی نمی دهد. نمی شود بگوییم أعفوا اللحی کنایه از این است که حلق نکنید این خلاف ظاهر است ظاهرش این است که توفیر الشعر شود و کسی لحیه درست داشته باشد. و این قطعا مستحب است. و لذا داشتن لحیه و عدم حلق هم مقدمه این است و مستحب است.

جمع بندی

کثرت این روایات یک نوع شهرت روایی دارد که شاید آدم نتواند بگوید که شاید ده پانزده به همین عنوان آمده باشد و تعابیری از این قبیل آمده است. ولی این قطعا واجب نیست و مستحب است. می خواهد بگوید ارتکاز متشرعه است که هیچ فتوایی بر این نبوده که ریش بلند باشد و إعفا شود. إعفاء یعنی آزاد گذاشتن که در یک حدودی با آنکه با ماشین بزند و اینها سازگار نیست. آن قطعی است و نه فتوا و نه ارتکازی وجود دارد متقدمین که چیزی ندارند و متأخرین هم ندارند و متعارف هم نبوده که همه لحیه مؤفر و توفیر در شعر داشته باشند این ظهور که هیمنه بحث بیشتر به این دسته است که چنین امر به إعفا و توفیر لحیه و امثال اینها می کند این یک نکته این گروه مؤید به روایات دیگری هم است که محدد کرده به قبضه به عنوان امر مستحب، در مستحبات اینها حمل بر تعدد مطلوب می شود یعنی اصل توفیرش مستحب است و به قدر قبضه بودن هم مستحب است.

ب. روایات با تعابیر دیگر

نکته دوم هم این است که از این طائفه که شما بیرون بیایید تعابیری مثل حلق و اینها در چند روایت آن هم که دیگر کاملا ضعیف بود وارد شده یعنی پایش جایی بند نیست نه تکثری دارد و نه حلق در آن آمده و نه پایگاه و جایگاه معتبری دارد و کم است و شاید درروایتی که حلق در آن آمده سه چهار تا در عامه و خاصه باشد و آن هم تعابیری است که روایاتش همه ضعاف است و چیزی در آن نیست که بتوان بر آن تکیه ای کرد و به آن اعتمادی کرد این هم از این جهت که تعابیری که در باره حلق آمده نیست و خیلی ضعیف و کم است و بعضی از روایات و اینها مثل لا تأخذ من مقدمها و امثال اینها هم که ربطی به بحث ما ندارد بحث اصلاح و کوتاه کردن و اینها بود آن طور که ایشان ردیف کرده در رساله مرحوم مرحوم بلاغی با آن شکل بیست و هفت هشت روایت می گوید از عامه است هفت هشت ده تا از خاصه است و اینها را کنار هم بگذاریم هیمنه ای پیدا می کند واقعا اینطور نیست اینها در سه چهار طبقه و لایه قرار می گیرد و تفاوت اینها هم تفاوتهای زیادی است و هر کدامش باب خاص خودش را دارد.

عدم وجود فتوای صریح

نکته دیگری که می شود اینجا توجه کرد این است که دیروز گفتیم که چنین مسأله ای که مورد ابتلا بوده در فتاوی به آن توجهی نشده و نمی شود بگوییم چون از واضحات بوده چیزی ذکر نشده است. و آن یک امری است که واضحات را مطرح می کنند بخصوص وقتی محرمات و الزامیات باشد در مستحبات و مکروهات ممکن است بگوییم کمی سریع عبور می کنند مهم نیست ولی بالاخره الزامیات اگر باشد حتی اگر واضح هم باشد اشاره می کنند بخصوص که مورد ابتلا است خود اینکه کثرت ابتلا دارد و همه مردم مورد ابتلایشان بوده فتوایی راجع به این باید بیاید ولو خیلی واضح، ولی وضوح را شما در کنار ابتلای کثیر قرار دهید اینقدر مبتلا است. در فتاوای متقدیمن چیزی وجود ندارد. 

الف. در فتاوای متقدمین

نکته ای که می خواهم عرض کنم این است که گفتیم که واضحات را هم می آیند مخصوصاً اگر الزامیات باشند و بخصوص اگر مورد ابتلا باشد و تقریر دیروز این نکته هم تأکید می کنیم که عدم وجود فتوی در بین متقدیمن بخصوص که این امر از موارد مورد ابتلا است خیلی موجب وهن می شود و عدم اعتماد به این روایات می شود. پس این ابتلا را باید توجه کنیم و همینطور که دعوشان این نیست که مورد ابتلا بوده و الزامی بوده از چیزهایی است که موجب می شود فتوی دهند حتی اگر از واضحات باشد خودش تأکید می کند که باید فتوی دهند. آن نشان می دهد که حلق واجب نبوده است. آن نشان می دهد که حلق واجب نیست برای اینکه حتما آب به بشره برسد ولی کافی است. متعرض نشدن حکومت هم دلیل دارد و هم متعرض شده اند و با بیانات دیگر متعرض شده اند فقه مبسوط و اینها را بگیرید همه اش حکومت و فقیه است. و اختیارات فقیه است. این هم از این جهت بود.

ب. در روایات ائمه سلام الله علیهم اجمعین

یک نکته دیگر هم که باید به آن توجه کرد که در بحث ابتلا در آن زمان در طول دو سه قرن در ائمه طاهرین و اینها بخصوص از زمان امام باقر و اینها به بعد دائم رفت و آمد اقوام و ملل دیگر به محیط اسلامی بوده و تأثیر و تأثرهای زیادی در نوع سبک زندگی و آمدن و رفتن افراد، در این موضوعی که مورد ابتلا بوده و از بیرون می آمدند و می رفتند و قاعده اش این است که چیز اینطوری که از بیرون می آیند و می روند و این هم مورد مشاهده است بالاخره سؤالات بر ثابته ای از امام شده باشد و جواب روشنی رسیده باشد که می بینیم چنین چیزی نیست همه بر می گردد به چند روایت که همه اش هم ضعاف است آن هم ضعافی که غیر از یکی دو اسناد جازم و دو سه تای آن همه ضعاف بین و ضعف است. توجه داشته باشیم که ابتلای این ابتلای کمی نبوده برای اینکه در طول دو سه قرن ائمه باید بگیریم و در طول دو سه قرن رفت و آمدهای با اقوام و ملل دیگر و صاحبان ادیان دیگر فراوان بوده و آداب و سلوکشان مطرح می شد و سؤال می شد و اینکه در چنین موضوعی ما روایات معتبر نداشته باشیم فتوا نداریم در موضوع به این مهمی و با این ابتلا اصحاب معتبر و این را که نقل کرده اند بزرگان اینها هم ما نمی دانیم که چیزی از اینها سؤال کرده باشند. و نقل کرده باشند بحثی هم نبوده که محل این ابتلا بوده و چیزی هم نبوده که محل تقیه و اختلاف باشد فقط یک نکته اینجا است که در زمان معاویه بعضی از خلفا تقیدی به این نداشتند ولی ظاهرش این است که خیلی از خلفا به این تقید داشتند بعضی هم تقید نداشتند در حد تقیه مذهبی نیست تقیه خلافت خلفا هم در آن حد نیست که بگوییم به خاطر تقیه در موضوعات خیلی سخت تر و وحشتناک تر و محل بحث و نظر و اینها اصحاب سؤال کردند و جواب گرفتند.

« داشتن لحیه » احتیاط واجب

به هر حال این امر که امر مورد ابتلا با این دامنه وسیع است و امر مورد ابتلای با این دامنه نه روایتی معتبری داشته باشد حتی یک روایتی که سند و دلالتش درست باشد که ما را کمی مطمئن کند از آن طرف هم شهرتی هم در قدما نباشد و فتوایی نباشد این خیلی امر را ضعیف می کند که شود به این فتوایی داد و کسی بخواهد بگوید این حرام است. بله استحباب ذو لحیه بودن استحباب مؤکدی است آن دلیل دارد کراهتش هم فوقش این است که بگوییم اینجا کراهتی وجود دارد. این ذو لحیه بودن و محاسن داشتن و بلند بوده محاسن از امور بدیهی است و واضح است هم این روایاتی أعفو اللحی دارد و هم روایات دیگری که وجود دارد.  اما بیش از این امری نیست که شود به آن اعتماد کرد. آن هم از إعفای لحی است و از سنت های ما است نه اینکه چیز واجبی باشد. حضرت فرمود و لکن ربی امرنی بإعفاء اللحی و حفی الشوارب. این امر مثل مجموع روایاتی است که قطعا کسی نمی گوید واجب است. یک چیزی است و آن این است که این سنتها ، سنت خیلی خوب و مهمی است.

نظر آقای اعرافی

فتوا می دهیم به اینکه سنت این است سنت مستحب مؤکد خیلی مهم است. به خاطر اینکه احتیاط واجب می کند احتیاط واجب که می کند چون تکرر دارد و احتیاط واجب هم که باشد صغیره می شود. یکی دو نکته در ذیل این بحث اشاره کنیم که تفاصیلی دارد که خیلی ضرورتی ندارد. یکی اینکه ریش داشتن و درست ریش داشتن از سنن است طبعاً در مستحبات اینها حمل بر تعدد مطلوب می شود هم داشتن ریش هم اینکه بلند بودنش در حدی که گفته شده مستحب است این مستحبات را متعارف این است که حمل بر تعدد مطلوب می کنند و اما آنچه که مستقیم به عنوان سنت شده إعفاء اللحی است و درست ریش داشتن است این آن چیزی است که مستحب است در حقیقت ما اینجا سه چهار مرحله داریم و چند فرع تمام شد.

فرع اول: مقدار ریش داشتن

فروع ذیل مسأله را عرض می کنم یکی این است که مقدار ریش داشتن چند مرحله دارد یکی اینکه خروج از حلق شود به حدی که بی ریشی صدق نکند اولین مراتبی که صدق می کند که دارای محاسن است یعنی حلق نکرده مرتبه بعد إعفا است یعنی اینکه بلند باشد یعنی این ریش را توفیر کرد و ریش خوبی دارد و ریش زیادی دارد این هم مرحله دومش است ولی مادون قبض است یک مرحله هم به اندازه قبضه است و مرحله بیشتر هم بیش از قبضه است ریش داشتن چهار مرحله دارد که آن مرتبه إعفای لحیه امر دارد که آن إعفا حتی قبل از قبضه هم صدق إعفای لحیه می کند چیزی که الان متعارف است. این إعفای لحیه است و ریش درست دارد.

مفهوم « قبضه» و استحباب موکد آن

یک امر هم داریم که به قدر قبضه است این دو امر است و به نحو تعدد مطلوب است یعنی إعفای لحیه مستحب است و استحباب بالاترش این است که به قدر قبضه باشد. این دو مرحله به نحو تعدد مطلوب است و دو امر دارد چون امرها اثباتی و ایجابی است یک امر مقید به دیگری نمی شود یعنی می گوید إعفا کن حمل بر إعفای به قدر قبضه نمی شود آن خودش مطلق است و مستحب است منتهی به قدر قبضه مستحب فی المستحب، مستحب مضاف است پس ما دو استحباب در اینجا داریم یکی ریش داشتن به قدر متناسب زیاد ولو مادون قبضه و یکی به قدر قبضه، این دو مستحب است که یکی بعد از دیگری است وادله داریم و ادله اش هم معتبر است أعفو اللحیگفتیم آن قدر روایات متعدد دارد که معتبر هم نباشد می شود کنار گذاشت إعفاء لحیه مستحب بسیار مؤکد است به قدر قبضه بودن هم مستحب مستحب است.

روش اجتهادی هم می گوید دو امر داریم یکی زائد بر دیگری است. این تعدد مطلوب می شود حمل مطلق و مقید هم نداریم این مرحله دوم و سوم دو موضوع است و هر دو امر دارد و به نحو تعدد مطلوب دو مستحب است. اما آن مرتبه اول چیست که امری مستقیم نداریم به اینکه خروج از حلق باشد بنا بر اینکه ما این روایت را معنا کردیم آن هم ما می گوییم امری نداریم که ظاهرش این باشد از نظر عقلائی این اوامر استحبابی حمل بر تعدد مطلوب می شود عقلها که می گوید یعنی اصل لحیه داشتنش خوب است و بهتر این است که إعفا باشد یا عرفا اینها به نحو تعدد مطلوب می گیرند که در مرحله قبل هم مستحب است.

جمع بندی

اینکه یک نوع تنقیح مناتی کنیم بگوییم آن هم مستحب است ودر واقع سه درجه اش مستحب شود. ولی مستقیم به آن اولی امر نداریم با یک فهم عرفی با برداشت تعدد مطلوب در اینجا یعنی وقتی می گوید أعفای لحیه کنید می گوید اصلش خوب است این می گوید بیشتر هم بگذارید این بهتر است چنین برداشتی بعید نیست که عرف داشته باشد اگر ما این برداشت را ما داشته باشیم هر سه مرحله مستحب است اصل اینکه حلق نباشد لحیه را صدق کند و إعفاء مستحب بیشتر است و به قدر قبضه بودن این مستحب زائد است که دو امر داریم ولی یکی با همان بیانی که عرض کردم ممکن است کسی قائل شود. آن مرحله چهارم هم که اکثر از قبضه باشد در روایت دارد که و فی النار. خیلی بخواهد بلند بگذارد که به آن شکل باشد و لا تشبهوا بالیهود را گاهی اینطور معنا کرده اند می گویند أعفوا اللحی و لا تشبهوا بالیهودیعنی بگذارید زیاد شود ولی نه به اندازه یهود شود که خیلی بلند می شد. که الان هم گاهی است. این موضوعی است که حکم این چهار مرحله این می شود.

مفهوم عرفی « حلق لحیه »

به عبارت دیگر اگر ما اینجا مرحله حلق را هم بگیریم پنج رتبه اینجا پیدا می شود که حلق است که اصلا ریش نداشته باشد و بعد صدق محاسن و بعد أعفاء و قبضه و اکثر،حکم این پنج مرحله اینطور است. عرف می گوید من از أعفوا که می گوید خوب است که بگذارید بلند شود معلوم می شود می گوید من از آن می فهمم که اصلش را هم خوب می داند منتهی این می خواهد خوبی اضافه را بگوید. عرف فهم خطاب را اینجا دارد می گوید از أعفوا من می فهمم که اصلشاست این هماست. عرف کتاب را می فهمد موضوع را نمی فهمد عرف می گوید من از أعفوا می فهمم که آن است و هم اصلش مستحب است و هم اضافه بودنش، می گوید زیارت عاشورا بخوان با این صد لعن و اینها عرف در مستحبات می گوید اصلش خوب است. فهم عرف از این خطاب تعدد مطلوب است در کفایه هم این مطلب آمده است.

دلالت در تعدد روایات

ما هم آخرش شاید نهایت مطلوب بگوییم ولی این بین فقها رایج است خیلی مستحبات را از باب تعدد مطلوب گفته اند. در ادعیه و زیارات آنچه که امام امر کرده مثلاً زیارت امین الله را در محضرت هر مشهدی که مشرف می شویم چیزهایی است که نمی شود عمل کرد ولی می گویند این تعدد مطلوب است در مستحب و اینها نمی شود سخت گرفت. اصلش خوب است یعنی اصل اینکه این زیارت امین الله را با آن مضامین بخوانی استحباب دارد ولو اینکه امر مستقیم را نداریم. در مستحبات و زیارات و ادعیه تعدد مطلوب خیلی رواج دارد و امر مهمی به شمار رفته است. اینجا هم ممکن است از این جهت بگیریم آن مرتبه ای هم که امر مستقیم ندارد ولی مستحب است.

فرع دوم: حد قبضه در لحیه

فرع دیگری هم ذیل این بحث قبضه است که تأکیدی در روایات شده و بعضی هم معتبر است که به قدر قبضه باشد این هم برای من خیلی واضح نیست که قبضه یعنی یک وقتی می گوییم آخرین جای زدن را می گیرد آن وقت یک جوری می شود یک وقتی است به صورت عرفی اینطور گرفتن یعنی از بالا گرفتن است. این هم برای من واضح نشده که منظور از قبضه در اینجا چه چیزی مقصود است. که استحباب مضاعف دارد ولی اینکه استحباب مضاعف دارد این هم محل تردید است و شبهه مفهومیه است که مقصود از قبضه کدام است. این نگه داشتن از آنجایی است که زیر چانه است. یا اینکه ریش را اینطور می گیرند. عرفا وقتی می گوید به قدر قبضه باشد یعنی ریش به قدر قبضه باشد یا آنجایی که متعارف است. می خواهیم ببینیم شارع چه فرموده است شارع فرموده به قدر قبضه، قبضه مو را هم می گوید قبضه مو را از کجا می گوید. تک تک گونه ها را که نمی گوید. ریش که لازم نیست تک تک گونه ها باشد مجموعه اینها به قدر قبضه است. ممکن است اول بگوید قبضه که می گوید یعنی فقط قبضة الشعرو شعر هم از اینجاست و بقیه نیست ولی اینطور نیست چون شعر مجموع اینهاست. اگر شبهه مفهومیه هم باشد آن وقت قبضه از اینجا اثبات نمی شود. از آنجا هم کافی است.

فرع سوم: حد استحباب در نگه داشتن لحیه

فرع سوم در اینجا این است که بنا بر آنچه که عرض کردیم که إعفاء اللحی قبل از قبضه را صدق می کند و مستحب است و حتی قبل از مرتبه إعفاء هم آنجایی که صدق ذو محاسن کند استحباب دارد درآن کسانی و اقوامی و نژادهایی که نوع ریش داشتنشان تفاوت دارد آنها هم موی کمی دارند این سنت برای آنها هم است چون برای گروههایی أعفای لحیه معنا ندارد که مثلاً بعضی از اقوام اینطور هستند که إعفای لحیه برایشان معنا ندارد ممکن است بگوییم إعفای لحیه به تناسب خودش است ولی بعضی ها معنا ندارد چون توفیر الشعراست. برای آنها یا باید بگوییم آیا سنت برای آنها است یا باید بگوییم که إعفای لحیه به تناسب کل فرد و قوم فرق می کند و برای آنها موی کم هم می شود یا اینکه ممکن است بگوییم إعفای لحیه صدق نمی کند ولی در عین حال چون مرتبه قبل از إعفاءالحیهکه می گفتیم صدق لحیه داشتن بنا بر تعدد مطلوب مستحب است برای آنها هم نگه داشتن ریش همان اندازه که راه دارد مستحب است و سنت است چون گاهی بگویند که برای ما که چنین چیزی نیست زدنش خلاف سنت نیست اگر کسی بگوید حرام است حلقش حرام است. ولی اگر کسی آن را نگوید باید بگوید برای من سنت نیست نه برای آن هم سنت است و حداقلش هم سنت است برای اینکه ما قائل به تعدد به مطلوب شدیم.

فرع چهارم: مصداق در « حلق لحیه »

یک فرع دیگری هم اینجا مطرح است که بعضی گفته اند اگر کسی قائل به حرمت حلق لحیه شود به نحو فتوا یا احتیاط گفته اند اگر کسی از قبل از تکلیفش ریش را بتراشد یا اینکه بعد از تکلیف یک بار گناه کند ولی بعد هر روز این ریش را تیغ بزند طوری که به هیچ وجهی نمی توانیم بگوییم لحیه را حلق کرد صدق لحیه نمی کند و لذا تا آخر هم اگر مقید باشد که هر روز بزند گناهی مرتکب نمی شود اگر هم یک بار شده این اصرار بر صغیره نیست برای اینکه موضع صدق نکرده که لحیه یا حلق باشد. این احتمال بعیدی است. وقتی که روایت می گوید حلق نکن عرف از آن می فهمد که می خواهد ریش نداشته باشد نه اینکه یک چیزی سوری می خواهد درست کند که صدق بر حلق کند حلق نکن یعنی کاری نکن که بدون ریش بمانی. این مقصود است عرف هم این را می­فهمد آن جمود بر لفظ در اینجا خیلی عرفی نیست. عرف از این می فهمد که می خواهد ریش داشته باشی و این هر روز کاری می کند که ریش نداشته باشد این تکرر معصیت است. اگر کسی خیلی بر لفظ داشته باشد  ممکن است بگوید که این جمود وجهی ندارد و چیز موجهی نیست.

فرع پنجم: مدلهای گوناگون در لحیه

فرع دیگر هم این است که آن بحثی هم که ریش پروفسوری و اینها گفته شده این هم یک قولی است که من نمی دانم به آقای خوئی که نسبت داده شده واقعا ایشان این فتوی را داده اند. بعضی اینطور گفته اند که لحیه نمی گویند یا شواهدی برایش ذکر می کنند یا شواهدی هم نداشته باشد ممکن است کسی بگوید شبهه مفهومیه است و ما باید قدر متیقن را بگیریم یکی از این دو راه را دارد یا باید بگوییم صدق نمی کند یا اگر شک داریم شبهه مفهومیه است و از موضوع خارج می شود. آن یأخذ من عارضیه بود آن أخذ از او بود نه اینکه حلق باشد. در سنت همینطور است سن که می گوییم قبضه و اینها که گفته می شود مربوط به مقدم لحیه است اما از دو طرف قبضه سنت نیست بلکه می گوید یأخذ من عارضیه. گر چه در بعضی جاها دارد که تدبیر لحیه،این هم در حدی است که یکی دو بار دارد که امام این کار را می کرد. و لذا أخذ از دو طرف گویا خوب است ولی أخذ از مقدم و کمتر از قبضه لا تأخذ. این در بحث سنت می شود.

یعنی نمی دانیم که لحیه بر این موها هم صادق است یا صادق نیست چون نمی توانیم تعیین کنیم شبهه مفهومیه می شود و خطاب مجمل می شود و قدر متیقن مجمل همان اینجا نیست. این وجهی است که کسی چنین چیزی بگوید. ولی ظاهرش این است که لحیه که گفته می شود همه طرفین است و اینجا همه اش لحیه است و این وجهی ندارد و لذا اگر کسی قائل به حرمت باشد این چیز شرعی درست کردنش است که این طرف را بزند و آن طرف را نزند. به نظر می آید می آید شبهه مفهومیه اینجا نباشد و لذا در همین روایات و اینها لحیه می گوید بعد می گوید عارضه طرف لحیه یا مقدم اللحیه و لحیه بر آن صادق است و خیلی مصداق می شود پیدا کنیم که لحیه را بر اینها هم صادق می دانستند. این در باب لحیه است.

مفهوم « عارضه »

اما عارض هم که در روایات آمده قبلا هم گفتیم که به هر اطلاق شده گاهی می گویند عارضه یعنی موی خود ریش، ولی از یکی از اینجا معلوم می شود که خود امام می آمد یأخذ من عارضیه و یبطل لحیته. آن ظاهرش مقابل یبطل این است که عارض اینجا را می گوید که حضرت موی اینجا را می زد و زیر راهم می زد و به لحیه اش بطن می داد.

 

فرع ششم: حدود لحیه در صورت

فرع بعدی این است که ما که می گوییم سنت است یا اگر کسی بگوید حلق حرام است اینجا و مقدم همه لحیه است اما روی آن که روی عارض است و زیر که زیر گلواست زیر گلو که حتما صدق لحیه نمی کند. در همان روایت معتبره آمده بود که یبطل لحیته. روی گونه ها هم بالای آنجایی که متداول است آن هم صدق ریش نمی کند یا شبهه مفهومیه دارد علاوه بر اینکه یک احتمال دارد که در آن روایت که حضرت فرمود یأخذ من عارضیه و یبطل من لحیته. عارضه در آنجا طرف لحیه را می گوید از گونه هایش می گیرد و زیر گلو را می زند. برای تجمیل است. یا شبهه مفهومیه که این را نمی گیرد و کنار می رود یا اگر هم نباشد خود این روایت می گوید که مانعی ندارد که با این تجمیل هم می کنند. بنابراین ثابت نشده که سنت باشد و گونه ها هم کوتاه نشود این از نظر سنت می گوید و چیز ثابت شده ای نیست.

یأخذ من عارضیه و أما من مقدمها فلا. گفتیم که وقتی به این معنا باشد قطعا یک حکم استحبابی وکراهی است و غیر از این نیست. چون ارتکاز قطعی دارد که أخذ از مقدم مانعی ندارد چه قبل از قبضه چه بیش از قبضه حرام نیست و مکروه است. اگر آن باشد قضیه فرق می کند خلاصه حلق طرفین را اگر ما آن روایت را أخذ به معنای حلق بگیریم و عارض را ریش بگیریم آن دلیل می شود بر ریش پروفسوری. ولی هر دو جهتش اشکال دارد و شبهه مفهومیه اش هم اشکال دارد و لذا ریش پروفسوری اگر کسی قائل به حرمت حلق لحیه شد اشکال دارد. این یک بحث است یک بحث هم سنت است که آیا زیر ریش و بالا در گونه ها مانعی دارد آن هم جزء سنت نیست و می تواند برای تجمیل و امثال اینها کوتاه کند. صدق لحیه نمی کند اگر مشکلی داشت شبهه مفهومیه است غیر از اینکه آن روایت هم بنا بر احتمال قوی مانعی ندارد. البته آن حلق را نمی گوید ولی می گوید کوتاه کردن اینجا جزء سنت نیست.

فرع هفتم: استحباب در کوتاه کردن شوارب

فروع دیگری هم ذیل این آمده که بحث اینکه کوتاه کردن شوارب مستحب است تا آنجایی که مو می روید نگذارد بلند شود این مستحب است. و بیشترش کراهت دارد. منتهی این خیلی واضح نیست که یعنی کراهت دارد که بلند باشد ولو روی اینها نیاید این ثابت نبیت. آنچه که کراهت دارد این است که روی لبها را بپوشاند. بیش از این ثابت شده نیست. یکی هم حلق رأس است که از مستحبات به شمار آمده و خیلی بحث شده و بحث دقیق و ظریفی دارد ولی الان حوصله اش نیست که بحث کنیم.

وصل الله علی محمد وآله الطاهرین