بسمالله الرحمن الرحیم
استثنائات غیبت
سومین استثنا: غیبت در مقام تظلم برای دیگران
مرور گذشته
در استثنای سوم، ادلهای را مورد استناد قرار دادیم. دلالت هر سه آیه از نگاه تحلیلی، تام بود. علاوه بر این ادلهی دیگری نیز بهعنوان مؤید در مکاسب ذکر شده است. هیچکدام از این ادله تام نیست. ممکن است بخشی از مدعا را اثبات کند. درنتیجه فقط اشارهای به این ادله میکنیم.
دلیل چهارم: قاعده نفی حرج
ممکن است در مواردی حکم غیبت موجب حرج و ضرر بود. با غیبت ممکن است حرج و ضرر از او دفع بشود.
اشکالات
اشکال اول این است که این دو قاعده مذکور، اخص از مدعا است. همیشه با غیبت، حرج دفع نمیشود.
اشکال دوم این است که قاعده حرج و قاعده لا ضرر، ادلهی امتنانی است و دلیل امتنانی در جایی است که اقدام موجب تعرض نسبت به حق غیر نشود. برای رفع ضرر و رفع حرج نباید دیگری به ضرر بیفتد و تعرضی به حقوق دیگران بشود. اما فرض در اینجا این است که با قاعده حرج و لا ضرر غیبت کسی میکنیم این موجب سلب حق دیگری میشود.
دلیل پنجم: دفاع عن النفس
دلیل پنجم این است که دفاع از خود کند. گاهی دفاع مشمول جایی است که عیب دیگری را بیان کند. این دلیل نیز اخص از مدعا است. همیشه اینچنین نیست که دفاع متوقف بر گفتن عیب باشد.
ادله وجوب دفاع عن النفس با غیبت تزاحم پیدا میکند. حتماً باید فرض بگیریم که دفاع عن النفس بر غیبت مقدم است. گاهی دفاع از جان و مال زیادی است و اهم است ولی ممکن است در مواردی باشد که ظلم آنقدر مهم نیست که غیبت را بر آن مقدم بداریم. البته این جوابی دارد و میتوانیم بگوییم که ادله دفاع نوعی حکومت دارد.
دلیل ششم: روایت در مورد امام جائر
در یک روایت میگفت که امام جائر، غیبتش جایز است. این روایت معتبر نیست. امام جائر، چون ظالم است غیبتش واجب است.
اشکالات
این دلیل نیز جواب داده شده است:
الف) امام جائر، مطلق ظالم نیست. مقصود کسانی هستند که ولایت و امامت را غصب کردند. این جواب تام نیست و ظاهر آن اطلاق است.
ب) این اخص از مدعا است. زیرا این در امام جائر است و در هر ظالمی نیست. کسی که زمامدار قدرت است و جور میکند، امام جائر است. در این صورت نمیتوانیم تنقیح مناط بکنیم.
ج) این روایت، از لحاظ سند معتبر نیست.
دلیل هفتم: روایتی در مورد پیغمبر اکرم (ص)
این یک روایت عامه است. کسی در محضر حضرت (ص) آمد و به ایشان تندی کرد و مطالبه دین خودش را کرد. اصحاب ناراحت شدند و گفتند این چه برخوردی است. حضرت (ص) فرمود: برای صاحب حق، حقی وجود دارد که حرف خودش را بزند. تندی، حق وی است.
این روایت نیز عامی و ضعیف است و نمیتوانیم به آن استناد کنیم. حتی نمیتوانیم بگوییم که این روایت شمول دارد و در مورد غیبت نیز چنین است. این مورد در جایی است که جلوی طرف میتواند حرف بزند. اینکه بگوییم در پشت سر شخص میتواند حرف بزند یا خیر؟ این جای بحث است. از سویی پیامبر (ص) حقی را زیر پا نگذاشته است و مصداق ظلم نیست.
دلیل هفتم:سیره
دلیل سیره نیز وجود دارد. سیره نیز در جایی است که دلیل لبی است. قدر متیقن آن پیش حاکم و قاضی است. فراتر از آن را نمیتوانیم قائل بشویم.
جمعبندی
بهجز آیات، ادله دیگر، ضعیف هستند و تام نیستند. هیچکدام دلالت مطلق بر بحث ما ندارد. ولی فیالجمله بهعنوان ثانویه، آن را جایز میداند. اما آیات کاملاً تام بود.
بیان فروعات
ذیل استثنا فروعاتی را بحث میکنیم:
فرع اول: اطلاق استثناء در نزد دیگران
فرع اول این است که آیا ادله به غیر حاکم و قاضی شمول دارد یا خیر؟
در نزد حاکم و قاضی اگر ادلهای نیز وجود نداشت، داستان همین بود. اینقدر متیقن دلیل است. سؤال این است که فراتر از این نیز شمول دارد یا خیر؟
اگر آیات را بپذیریم، باید بگوییم اطلاق دارد.
فرع دوم: شرط تأثیر در بیان غیبت
فرع دوم این است که جواز غیبت تأثیری در برطرف کردن ظلم دارد یا اینکه تأثیر شرط نیست؟
این سؤال مهم است. ممکن است گاهی به علت بیان غیبت، ظالم، خجالت میکشد و یا حیا میکند و دیگر این کار را انجام نمیدهد. گاهی نیز هیچ تأثیری ندارد. در جواب این سؤال دو وجه وجود دارد:
الف) تناسب حکم و موضوع نشان میدهد که این قول برای دفع ظلم است.
ب) اطلاق وجود دارد. وقتی شارع این اجازه را داده است، یک بازدارندگی عمومی در این حکم وجود دارد. این حکمت این امر است. این باعث تشفی مظلوم میشود. چون احتمال تشفی را میدهیم، نمیتوانیم اطلاق را قائل نشویم.
فرع سوم: بیان تمام عیوب ظالم
فرع سوم این است که مظلوم میتواند ظالم را غیبت کند. اما سؤال این است که آیا مظلوم فقط در جهت ظلم میتواند غیبت کند یا اینکه در تمام عیوب مستور آن میتواند غیبت کند؟
در اینجا سه احتمال وجود دارد:
الف) آیتالله تبریزی (ره) قائل به اطلاق هستند و جواز را در تمام موارد میگویند.
ب) آیتالله خویی (ره) و امام (ره) قائلاند که مناسبات حکم و موضوع در دلیل موجب انصراف میشود. این غیبت باید در محدودهی ظلم به اوست. فراتر از این نمیتوانیم قائل بشویم.
ج) نظر ما نیز این است که انصراف را میپذیریم، اما در آیه شریفه جهر بالسوء فقط بیان عیوب شخص نیست. جهر بالسوء لعن و نفرین را نیز شامل میشود. در اینجا عیوب دیگر ظالم را بیان نمیکند.
اظهر همان احتمال دوم است.
فرع چهارم: توبه ظالم
فرع چهارم این است که این استثنا در جایی است که ظالم درصدد توبه برنیامده باشد. وقتی که توبه کرده باشد یا عذرخواهی میکند، حکم اینجا را شامل نمیشود. مادامیکه شخص مظلوم است و طرف مقابل ظالم است این استثنا جاری است.
فرع پنجم: تکرار و دایره بسط غیبت
گاهی شخصی ظلمی را میکند، ولی مظلوم همهجا در تمام محافل غیبت او را میکند. مثلاً همسایهای در مقابل همسایه ظلمی کرده است. شخص مظلوم در کل شهر غیبت ظالم را میکند. بعید میدانیم که ادله این دایره وسیع را شامل بشود. این تشفی به این حد، یک حالت مریضی روانی است.
فرع ششم: اعم بودن ظالم از متجاهر و یا ظالم
اگر ظالم متجاهر باشد،همان عنوان قبلی تجاهر جواز برای غیبت آن است. این ادله شامل ظالم متجاهر و غیر متجاهر است.
فرع هفتم: اعم بودن ظلم نسبت به خود و دیگران
ظلم در حق خود شخص یا دیگران باشد، این ادله شامل آنها میشود. دیگران باید حکم اموال و متعلقاتش باشد. سؤال این است که آیا میتوانیم این دایره را وسیعتر بکنیم و بگوییم وقتی ظلمی به همشهری شخص شده است آیا جواز غیبت را به شخص میدهد؟
در این مطلب تردید است. اگر حاکم جایی است و در دایره ریاست او به کسی ظلم میشود، این متعلقات او میشود و میتواند غیبت او کند. درنتیجه دامنه ظلم اوسع از شخص است. در اقربا و خانواده قطعاً شامل میشود. حتی درصورتیکه رئیس حکومت و قبیله باشد، میتواند غیبت کند. این تابع عرف است.