بسم الله الرحمن الرحيم
بحث ما پس از بيان آيات رواياتي بود كه در ساخت تماثيل به آنها تمسك و تشبث شده بود، كه تعدادي از روايات را خوانديم تا رسيديم به روايت 7 و 8 اين باب كه در كتاب ما روايت 56 بوده است.
اين دو روايت اشاره به يك مأموريتي داشت كه اميرالمومنين(عليه السلام)از طرف پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)داشتند در حديث هفتم، در حديث هشتم كه به نحوي قابل تصحيح است كه بعثني الي المدينه، در اين روايت آخري بحث سندي و سه چهار مطلب در ذيل حديث مطرح شد.
اشكال تاريخي روايت « السكوني»
مطلب بعدي اين است كه در حديث ششم كه حديث 8 اين باب است نكته بعدي اين است كه در اين حديث آمده است كه «بعثني رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)الي المدينه فقال لاتدع صورة الا محوتها و لا قبراً الا سويته و لاكلباً الا قتلته»، نكته اي كه در اين حديث است اين كه امام صادق (عليه السلام)نقل مي كند كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)علي(ع)را به مدينه اعزام كردند و اين دستورات را فرمودند. سوالي كه از نظر تاريخي وجود دارد ، اعزام اميرالمومنين(عليه السلام)به مدينه قبل از هجرت چيزي در تاريخ نقل نشده است.
ممكن است كسي بگويد چنين چيزي در تاريخ نقل نشده است وچنين چيزي موجب وهن است. همان طور كه در نقل حديث ملاحظه كرديد و در قديم هم متوجه به اين بودند و الان هم است. در نقل حديث يكي از ملاكها اين است كه با تاريخ سازگاري داشته باشد، همان طوري كه مي گويند سند معتبري داشته باشد. يك ملاك هم اين است كه با قواعد مسلم عقلي و آيات و صراحت آيات و با چيزهاي تاريخي تضادي نداشته باشد. حداقلش اين است كه با كتاب و سنت و عقل قطعي و دلالت قطعي كتاب و تاريخ تضاد و تنافي نداشته باشد، ممكن است كسي بگويد كه اينجا تنافي دارد، وجود تنافي موجب وهن مي شود.اين اشكال محتوايي به اين است، نه نقد دلالي و مضموني است كه موجب عدم اعتماد مي شود.
جواب هاي اشكال روايت « السكوني»
الف. روايت « السكوني» روايتي تاريخي
به چند نوع به اين اشكال جواب داده اند، جواب اول اين است كه نه اين منافات با تاريخ اعتبار مسلمي ندارد، اين در تاريخ نقل نشده است و يكي از نقل هايش اين روايت است و اين روايت مي گويد كه بعثني الي المدينه، در تاريخ نقل نشده است ، نه اين كه در تاريخ خلاف اين نقل نشده است وقتي خلاف اين نقل نشده است در واقع خود اين روايت به يك امر تاريخي اشاره مي كند. اگر در تاريخ نقل شده بود اين خلاف يك امر تاريخي مي شد و در آن صورت وارد بحث سازگاي و ناسازگاري مي شديم و بحث هاي قبلي. اما تاريخ از اين قصه ساكت است و حداكثر حرفي در موردش نگفته است.
اين جواب را به شكلي مي شود پاسخ داد، كه عزيمت اميرالمومنين به مدينه با اين مأموريت علي القاعده مربوط به سالهاي اول و دوم و سوم و اوائل بعثت، كه مسلمان ها خيلي محدود بودند نيست. مثلاً پيغمبر اكرم در 4 يا 5 سال اول كه در شعب ابي طالب زير فشار بودند ومربوط به چنين زمان هايي نيست و مربوط به بعدهاست. قضاياي بعد از آن هم با توجه به جايگاهي كه اميرالمومنين داشته اند اگر اتفاقي رخ مي داد در تاريخ نقل مي شد. اين قضيه، امر ساده اي نبود كه علي(ع)آن جا رفته باشند. اين بيرون رفتن ها ثبت و ضبط مي شده است. عدم نقل و جايگاه اميرالمومنين(عليه السلام)اينها بعيد مي سازند اين را كه بگوييم تاريخ هيچ چيزي از اين قضيه نقل نكرده است.
ب. عدم تحقق مأموريت
جواب دومي كه به اين اشكال مي توان داد، اين است كه: مي توانيم بگوييم حضرت، علي(ع)را مأمور كرد كه اين كار را انجام بدهند ولي يك مانعي رخ داد و اين اتفاق رخ نداد. ولي اصل اين كه با اين دستور اعزام كردند ولي عملا در خارج رخ نداده است. ولي اين جواب هم درست نيست، براي اين كه بعثني رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)الي المدينه، بعث مطلقي كه اينجاست، تحقق فعلي است، نه اين كه مأمور كرد ولي به دليلي نشد. بعث رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم)، يعني اين بعث فعليت يافت و تحقق پيدا كرد، بنابراين اين جواب هم به لحاظ انشائي و امكان تحقق عملاً صحيح نيست.
ج. « مدينه » به مفهوم شهر
جواب سوم كه كسي بگويد كه مدينه در اينجا مقصود مطلق شهر است، مدينه عَلَمْ نيست، شهر خاصي نيست، عنوان وصفي دارد. شهر به معناي لغوي و نه اصطلاحي است. اين هم خلاف ظاهر است، چون المدينه ظاهراً جاي خاصي است و عَلَمْ است و اگر مقصود از مدينه يك شهري بود، مي فرمود الي مدينةٍ.
اين جواب ها تام نيستند ولي ظاهر حديث اين است كه اين اتفاق افتاده است و به مدينه بوده است و علي القاعده چنين چيزي بايد در تاريخي اين واقعه ضبط مي شده و عدم ضبط موجب وهن در مدلول روايت مي شود.
طلبه:
استاد: امام صادق(عليه السلام)دارند نقل مي كنند، بله نقل به خود اميرالمومنين(عليه السلام)مي رسد. نقل به معني، مانعي ندارد، خلاف ظاهر نيست، شهري كه اسمش عوض شده است، با اسم متداول گفته مي شود.
د. جواب آقاي اعرافي
علاوه بر اين كه نكته اي كه ايشان مي فرمايند مي گويد مرا فرستاد «لاتدع صورة الا محوتها ولاقبراً الاسويته و لا كلباً الا قتلته»، اگر مقصود همان مجسمه ها و بتها و امثال اينها باشد، آن وقت در مدينه شرايط براي اسلام فراهم شد، براي شكستن بت ها فرستاده شده باشد، از يك طرف با شرايط مدينه سازگار نيست، از طرف ديگر مصعب آمده است و يك سالي مدتي از قبل از آن مدينه همه اش اسلامي شده باشد، معلوم نيست اين چيزها چقدر رواج داشته باشد، اگر قبلش هم باشد، اين كه حكومتي ندارند، و قدرتي ندارند، يك كسي را بفرستند و بگويند برو بشكن و ببند و قبرها را خراب كن، اين هم بعيد مي آيد. قبل از قدرت گرفتن، اگر بخواهد باشد، اين طور اعزامي در كارهاي پيامبر نداريم. اين ها معمولاً مي فرستند تبليغي كند، مطالب را برساند، قرآن را بر مردم بخواند اما كار اين طور با اقتداري كه هنوز وجود ندارد، سازگار نيست، اگر هم در زماني باشد كه ديگر نزديك به هجرت پيغمبر بود و چنين شدت و حدت نياز نبود.
طلبه:
استاد: اين هم مطابق نيست، در تاريخ ندارد كه زودتر وارد شد. اگر زودتر وارد مي شد ولو يك روز ولو دو روز ولي اميرالمومنين(عليه السلام)زودتر نه، بله مي ايستند، كه برسند.
علي رغم همه اين نكاتي كه ما عرض كرديم دو مطلب باقي مي ماند اين جوابها خيلي تام نيست، اما در عين حال اين بحث از بحثهايي نيست كه حديث معتبر شود. براي اين كه اگر حديث معتبر شود كنار بگذاريم ، در تاريخ نمي فهميم چه جوري است؟ اين موردي نيست كه وضوح و دلالتي را بتوان كنار گذاشت، چرا؟ براي اين كه ظهور و اطلاق و دلالتي را كنار گذاشت كه مدلول مخالف عقل واضح و تاريخ واضحي باشد، اينجا هر چه قدر هم اين جوابها را مناقشه كنيم ولي يك تاريخ واضحي نيست، باز هم يك احتمالاتي ممكن است باشد، ما كه بر همه اينها احاطه نداريم. وقتي با يك چيز تاريخي مسلم منافات دارد مي گوييم كنار مي گذاريم.
مثلاً از يك آقايي در يك سنه اي نقل كرده در حالي كه در آن سنه مسلماً اين آقا مرده بوده است. اين روشن است از نظر تاريخي روشن است. اين از مواردي كه مضمون حديث با تاريخ قطعي مسلم روشن تضاد و تنافي داشته باشد نيست، عليرغم اين كه هر يك از اينها را مي توانيم پاسخ دهيم و مناقشه كنيم و اما مجموعاً يك سري احتمالات در تاريخ شايد باشد كه ما به آنها توجه نكرديم. شايد به هر دليلي نقل نشده است، بالاخره شايد چند ساعت زودتر او را فرستاده، يا سفر كوتاهي حضرت داشته است و سفر كوتاه نقل نشده است. يك چيز خيلي قطعي از نظر تاريخي باشد و منافات روشن و واضح حديث را كنار بگذاريم در اين حد نيست. عليرغم اين كه هر يك از اين جوابها كه احتمال مي داديم مي شود پاسخ داد اما در عين حال مطمئنيم اميرالمومنين(عليه السلام)در يك مقطعي به هيچ وجه و لو چند ساعت به آنجا اعزام نشد و آن قدر اين امر مسلم باشد كه حديث را كنار بگذاريم. در اين حد نيست.
طلبه:
استاد: فاصله كه مي افتد آن قدر كم و زياد مي شود و يك حديث معتبر را به اين شكل بخواهيم كنار بگذاريم اين گونه نيست. البته به نقد مضموني حديث معتقديم، نقد سندي و نقد مضموني هر دو را قبول داريم اما در نقد مضموني بايد احتياط كرد فقط مضمون حديث با يك عقل مسلم دلالات صريح قرآني يا يك امور تاريخي كاملا مورد اطمينان تضاد داشته باشد، كنار مي گذاريم.
تعارض تاريخي موجب رد روايت نيست
از طرف ديگر جواب ديگري مي شود داد وآن اين است كه فرض بگيريم الي المدينه را نتوانستيم مطابقت دهيم آيا اين دليل مي شود براين كه محتواي بعدي را كنار بگذاريم، نه، حداكثر مي گوييم الي المدينه مطابقت تاريخي ندارد، و مي گوييم در اين نقل قضيه يك اشتباهي رخ داده است. مضامين ديگر مضامين واضحي است و بخصوص كه روايات ديگري هم با اين مضمون آمده است. مي گوييم طي تعارض اين حديث و نقل تاريخي است اگر بپذيريم همين جمله الي المدينه اش است. ممكن است كه بگوييم تعارض دارد و در حدي است كه الي المدينه بوده و اشتباهي رخ داده و شايد همان اليمدينةٍبوده است و در نقل ها «ال» به آن اضافه شده است يا راوي اي در نقل چيزي را اضافه كرده است. به هرحال تعارض موجب نمي شود كه كل حديث كنار گذاشته شود.
طلبه:
استاد: نه آن هم سخت نيست، چون اينها ارتباطي نيست، مي گوييم آنجا اشتباهي رخ داده است مثل اين كه چون بر فرض حديث سند معتبر دارد، و اشتباه متصور است.
طلبه:
استاد: نه، الي ماشاءالله ممكن است چند فراز داشته باشيم، يكي اش با عقل قطعي مخالف باشد، مي گوييم اين را ما مي گذاريم كنار، و بقيه سر جايش هست.
عدم اطلاق روايت « السكوني»
مطلب پنجمي كه بايد توجه كنيم در هر دو اين روايات اگر همه آن اشكالات سابق را جواب دهيم مي گوييم اطلاقي در اين روايات نيست، براي اين كه اين روايات نقل يك قصه است و در يك شرايطي كسي را فرستاده براي جايي و مي گويد اين كار را انجام بده، چون نقل سيره است، ممكن است بگوييم اين بخاطر مجسماتي بوده كه بت پرستي و.. بوده. اطلاق گيري از اين قضايا كه قضية في واقعة است و سيره است، اطلاق يك مقدار سست مي شود. بنابراين بخاطر اين كه در سيره و قضاياي في واقعه كه مي گويد مرا اين طور مأمور كرد اطلاق گيري مشكل است ولذا حتي اگر از همه بحث هاي سابق هم بگذريم به دليل اين كه نقل سيره است و قضية في واقعه است اطلاق گيري مشكل مي شود.
طلبه:
استاد: چون نقل سيره است و قضيه في واقعه است. گرچه ما سابق نقل كرديم كه سيره وقتي كه امامي ديگر نقل كند و عين جمله را نقل كند قابل اطلاق گيري است و اينجا هم در عين حال به دليل اين كه قضية في واقعه هست و احتمال آن حكم ولائي است و اينها موجب مي شود اطلاق گيري در اينجا تا حدي ضعيف بشود.
طلبه:
استاد: من بالاتر از ملاك گفتم، سيره قضية في واقعه است، اگر حكم كلي بخواهد شود قرائن و شواهدي بيان كرديم يكي اين است كه امامي آن را نقل كند اينجا هم همان است ولي شرايط اين روايت و اوضاع و احوال روايت است موجب مي شود كه اعتماد به اين اطلاق قوي نباشد.
طلبه:
استاد:
حديث هفتم كه در اينجا همان حديث نهم اين باب است اين روايت است «محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن نذر بن سويد عن قاسم بن سليمان». خوب امروز اجازه بدهيد امروز نهج البلاغه بخوانيم اين را براي يك شنبه بگذاريم.
بسم الله الرحمن الرحيم
خطبه 16 كه مشهور هم هست دارد