بحث اول مكاسب محرمه: تسخير طبيعت
فعاليتهايي براي توليد و انتاج و انتفاع از طبيعت و مواهب طبيعت بر شمرديم. و تا حدي يك حدودي برايش ذكر كرديم.
بحث دوم: تزيين و تجمل و آراستگي
در اين خصوص هم باز يك اصول و قواعدي ذكر كرديم. چه در تزيين و تجمل و آراستگي هايي كه به صورت متعارف طبيعي و چه تزيين و تزينهايي كه با عمليات جراحيه و با ابزارهاي جراحي انجام مي گيرد. آن هم در دو بخش اصل و بعضي از عناوين هر دو را اشاره كرديم. و همانطور هم كه معلوم است دامنه وسيعي هم دارد.
موارد حرمت تزيين و تزين:
1.اولين مورد از تزيينات محرمه، تدليس ماشطه است. تدليس همان فريب دادن و خدعه و اخفاء يك امري بر ديگري است، براي اينكه كلاهي سر آن بگذارد. اين تدليس است كه گاهي غش گفته مي شود. گاهي تدليس گفته مي شود. مشاطت هم به معناي همان تزيين و اينها مي آيد. با عرض عريضي كه دارد. البته گاهي مشاطه فقط براي شانه زدن مو به كار مي رود. شايد معناي اوليه اش هم شانه زدن باشد. كه مو را شانه مي زند. و بعد اين كلمه توسع پيدا كرده است. به هر حال چيزي كه موجب آراستگي و تجمل شود.
تدليس الماشطه:
اين است كه آرايشگري تزيين كند در جايي كه موجب فريب ديگري مي شود. خدعه و غشي در كار مي آيد. اين موضوع بحث است.
بحث هم در دو مقام واقع مي شود. يك بار از جايگاه قواعد عمومي مورد بحث قرار مي گيرد. يك بار از حيث روايات خاصه اي كه اينجا آمده است.
مقام اول: من حيث قواعد العامه
مقام الثاني: من حيث الاحاديث
كه بگوييم مفاد احاديث در اينجا متفاوت با قواعد عامه مي شود، يا اينكه نه چيز خاصي از آن احاديث بيرون نمي آيد به جز قواعد عامه اي كه داريم.
حكم خود آرائي در مقام تدليس:
كسي خودش را بيارايد در مقام تدليس، در اينجا اين بحث با بحث غش كه در آينده در خود مكاسب هم مطرح مي شود. جزء محورهاي ده، پانزدهم از سي تا موضوعي است كه ايشان ذكر كرده اند. آنجا در باب غش كه خدعه و حيله و فريب دادن باشد. در آنجا مفصل بحث خواهيم كرد. اما به اختصار و اجمال ما اشاره اي به آن قصه مي كنيم. كه در اين حد تقريباً مورد توافق است. گرچه تفاصيلي دارد. و ما هم نظري داريم كه در آنجا عرض مي كنيم. ولي اجمال قصه اين است كه در باب تدليس و غش رواياتي وارد شده است. كه غش المؤمن حرام، يا تدليس حرام است. و اخبار متعددي در باب غش و تدليس و اينها دارد. گر چه بعضي معتبر نيست. و بعضي معتبر است. ولي مجموعاً هم حكم عقل است، هم از بعضي از آيات ممكن است استفاده شود، هم روايات متعدد دارد. علاوه بر اجماعي كه وجود دارد. كه اجماعش مدركي است. در اينكه يكي از چيزهايي كه در روابط ميان انسانها محرم است. و خداوند آن را حرام قرار داده است. و عقل هم آن را مي فهمد. غش است. اين است كه كلاه بگذارد سر طرف، فريبش بدهد عيبي را مخفي بكند. شير را با چيزي مخلوط كند. ماشيني را رنگ بزند و طوري نشان بدهد كه اين رنگ زده نيست. و از اين قبيل چيزها، سؤالي كه اينجا وجود دارد. و بحث مهمي كه در باب غش وجود دارد كه تدليس هم از مصاديق آن يا عين آن است. و تدليس ماشطه هم يكي از مصاديق آن است. اين است كه آيا مطلق خلاف واقع نمودن يا آراستن چيزي به حدي كه در واقع نيست، مطلق اين غش است؟ يا اينكه نه اين يك موارد خاصي دارد كه درمعاملات و مناكحات باشد؟ يك سؤال هم اين است كه بر فرض هم كه غش غير از موارد و مناكحات را هم بگيرد. اطلاق لفظ آن را مي گيرد. آيا حكم هم اطلاق دارد؟ و حرمت دليل هم آنها را مي گيرد؟ يا نه؟
قدر متيقن حرمت غش:
اصل اينكه غش خلاف نمودن واقع شيء در امتعه و افراد در معاملات و مناكحات اين امر محرمي است. اين قدر متيقن قصه است. اما در غير معاملات و مناكحات و حالتهاي عادي و طبيعي كه 39/28 تفويط مصلحتي از كسي نمي كند. تعبير آقاي مكارم تعبير قشنگي است. غش گاهي در مقام تفويط مصلحت از شخص است. مي خواهد ازدواج بكند. بخرد، بفروشد.اين مصلحت تفويط مي كند. با خلاف نمودن واقع، خلاف نمودن به اين است كه شكلش را عوض مي كند، چهره اش را عوض مي كند، يا با آب مخلوط مي كند. اين مصلحتي را از كسي تفويط مي كند. معاملات و مناكحات اين است. نمي دانم ايشان نظرشان به اين است. نظر من اين است كه كمي از معاملات و مناكحات اعم است. ملاكش تفويط مصلحت از طرف است. مصداق بارزش همين معاملات و مناكحات است.
اقسام غش:
1. يك قسم در معاملات و مناكحات و مواردي است كه غش شخص موجب تفويط مصلحتي از ديگري است. اين قدر متيقن از اين است كه هم غش برايش صادق است و هم حرام است.
2. قسم دومش در جاهايي است كه تفويط مصلحت روشن و واضحي نيست. و معامله و مناكحه اي نيست. و پاي مصنوعي دارد و اينقدر قشنگ درست كرده كه كسي نمي فهمد كه پاي مصنوعي دارد. يا وقتي كه در كوچه و بازار مي آيد بيش از آنكه واقعاً زيبا است خودش را زيبا نشان مي دهد. و گريم مي كند. و چشمش كه مشكلي دارد به شكلي در آورده كه كسي متوجه نشود. يا عينك دودي مي گذارد براي اينكه آن مشكل را كسي متوجه نشود. اين قسم ديگر كه در روابط اجتماعي عين واقع است، لباس يا وضع اقتصادي يا وضع بدني او را خوب نشان مي دهد. اين يا غش برايش صادق نيست. يا اينكه اگر كلمه غش هم برايش صادق باشد، ادله از اين انصراف دارد،لأحد الوجهين، كه نبحث عنه في موضعه. اين قاعده اين قصه است در جاي خودش.
حکم اصل آرايش:
آرايش در يك حدود و ضوابطي مباح است. و در يك شرايطي مستحب مي شود. و در جاهايي هم واجب مي شود. اما همان آرايشي كه مباح است اگر اين بيايد وجه غشي پيدا بكند. اين اگر در مقام ازدواج باشد، حرام است. يعني مي آيد با آرايش خودش كلاهي سر شوهر آينده اش بگذارد. چشمش لوچ است، كاري كرده كه لوچي آن معلوم نيست. مويش سفيد است، كاري كرده كه معلوم نيست. چيزهايي كه در رغبت او مؤثر است. و اگر نبود يا ازدواج نمي كرد يا طور ديگري ازدواج مي كرد. ولي به هر حال در رغبت او تأثير دارد. اين به نظر مي آيد طبق قاعده اي كه گفته شد، حرام است. اين نوع خلاف واقع نمودن وضع جسماني و طبيعي شخص زن يا شوهر و دختر يا پسر كه در مقام ازدواج باشد. و مؤثر در رغبتها باشد و از شخص مخفي بكند. اين حرام است. البته بعضي از عيوبي است كه فسخ در آن است. بعضي فسخ در آن نيست، ولي حرمت تكليفي در همه اينها هست. البته اگر در رغبت تأثيري ندارد، يا طرف مي داند كه اين ازدواج كرده، ولي شناسنامه جديدي گرفته كه در آن نيامده كه زن ديگري گرفته و طلاق داده و او اين را مي داند. اين مانعي ندارد. اين اختصاص به تزيين ندارد. تزيين شخص در مقام تدليس در ازدواج يا معامله اين يكي از مصاديق تدليس و خدعه است. گاهي تدليس آن به تزيين و مشاطت نيست. به اين است كه سند را عوض كرده شناسنامه اش را تغيير داده و يا مرض سرطانش را مخفي كرده و اعلام نكرده و امثال اينها و چيزهايي كه در رغبتها مؤثر است. و خيلي مصداق دارد. اين حكم قسم اول است. پس تزيين خود شخص در مقام ازدواج كه تدليس در آن صادق باشد، حرام است و اين حرمت لا يختص بالتزيين. كل عمل يصدق عليه التدليس في مقام الزواج و كل عمل يوجب اخفاء العيوب المؤثر في الرغبه الزواج اين محرم و مصداق للغش المحرم. اين حرام تكليفي است. اصل ازدواج در مواردي موجب فسخ مي شود. اگر عيوب موجب فسخ است، موجب فسخ مي شود. در غير آن موجب فسخ نمي شود. حرمت تكليفي دارد. اگر عيوب مهمه اي موجب فسخ باشد. فسخ مي شود والا بحث طلاق و اينها مطرح مي شود. و فرقي نمي كند دختر و پسر يكسان است. و اين لا يختص بالتزيين بلكه ساير اعماليكه موجب اخفاء عيوب است آنها هم تدليس است. ولو اينكه تزيين نباشد. آن هم اشكال دارد. اين طبق قواعد اوليه است.
بحث دوم: حکم دگر آرائي:
خواهر يا دوستش يا ديگري بيايد اين آرايش را انجام بدهد. تكسب هم ندارد. تبرعاً و براي رضاي خدا آمده شريك اين كار شده است. او موي اين را رنگ مي كند، يا چهره او را گريم مي كند. يا كاري مي كند كه پاي مصنوعي او معلوم نباشد. و چيزهايي از اين قبيل، اينكه مي گوييم فقط تزيين نيست. مثلاً بكارت را كاري مي كند كه به نظر سالم مي آيد و در حاليكه في الواقع نيست. و با عمليه جراحيه و اينها اخفاء مي كند. ديگري مي آيد اين كار را برای او انجام مي دهد. اين مي شود بحث اعانه بر اثم، براي اينكه گناه اصلي را خود اين شخص انجام مي دهد. چون تدليس معنايش اين نيست كه خودش، خودش را بيارايد. اين يكي هم كه او را آرايش مي كند، نهايتاً او مي رود با اين پسر صحبت مي كند و كلاه سر او مي گذارد. يا بالعكس، پس در جايي كه ديگري او را تزيين مي كند يا اخفاء عيب يا تدليس در مقام معامله يا مناكحه انجام مي دهد. اصل گناه مال شخصي است كه ازدواج مي كند. او اخفاء عيب مي كند. اگر شرائط اخفاء عيب و توجه به مسائل و اينها باشد، گناه مال خود شخص است. چون در تدليس لازم نيست كه مقدمات و خود آرائي را خودش انجام بدهد، ديگري هم انجام بدهد، بالاخره او كلاه سر شوهر مي گذارد. كلاه سر پسر يا دختر مي گذارد. و لذا گناه مال اولي است. اينجا وقتي مي گوييم تدليس و غش نكن. در مقدمات اين كه مباشرت شرط نيست. ماشين را كه خودش رنگ نمي كند. ديگري رنگ مي كند او فابريك نشان مي دهد. او كه معامله مي كند،گناه انجام مي دهد كه فابريك نشان مي دهد. مقدمات خلاف واقع نمودن و تدليس و اينها فرقي نمي كند كه بالمباشره باشد، يا بواسطه شخص آخر باشد. در هر حال اين دختر تدليس مي كند. اين پسر تدليس مي كند. شايد خود طرف نداند. دختر ساده است و نمي فهمد قصه چيست؟ ولي پدر و مادر مي دانند چه كار مي كنند. آنجا خود او گناهكار نيست. در هر حال حالت طبيعي قسم دوم اين است كه گناه را خود شخص انجام مي دهد. نعم هناك امر آخر كه به صورت ذيل اين بحث قرار مي گيرد. و آن اين است كه گاهي هست كه اين كار را قيم و ولي شخص انجام مي دهد. مثلاً مادرش اين كار را انجام مي دهد براي پسر، پدر اين كار را انجام مي دهد. يا قيم و وصي اوست. و طوري است كه عرف مي گويد كه اصلاً خود اين تدليس مي كند. چون انتظار مي رود كه خود او همه چيز را بگويد. خودش هم طرف قصه است. و او مي آيد اين را اخفاء مي كند. و تدليس و خدعه و اينها را عرف به او نسبت مي دهد. يا به خاطر اينكه ولي و وصي و قيم او است و حتي گاهي اينها هم نيست. ولي عرف مي گويد كه اين رفيق و همراهش هست و همه جا با او مي رود. و واسطه بوده و از اول تا آخر كنار هم بودند و چيزي نمي گويد. به اين هم گاهي نسبت تدليس داده مي شود. اين ديگر اعانه نيست. اين عمل الغش و تدليس است. و يصدق عليه المحرم.